Saturday, April 28

زیر باران






در هوایی دو نفره ، تنها ( یک نفره ) روی یک نیمکت چند نفره در پارک خوارزمی نشستم . موش آب کشیده اینا ... و دو بستنی خریده بودم یکی برای خودم و دومی رو هم چون کسی نبود بخوره "ناچارا" خودم خوردم ! ـ

ـ . . . ناچار !!!ا


ــ نتیجه گیری منطقی : اگر تنها زیر باران باشی " ناچارا " چاق می شوی !ا

ــ نتیجه گیری غیر منطقی : باید از نگهبان پارک دعوت می کردم بیاد دو نفری زیر بارون با هم بستنی می خوردیم و اینا !!!!!!!!ا

Tuesday, April 24

پادگان یا هویج ؟!ا








ــ خانوم اول : سلام آقای ــــــ هستن ؟؟؟
من ــ نخیر ، شما ؟
ــ خانومش هستم !!!ـ

ــ خانوم دومی : خانومش هستم !!!ـ
ــ خانوم سومی : خانومش هستم !!!ـ
.
.
.
خانوم پنجمی : سلام آقای ــــــ هستن
من ــ خیر شما ؟
ــ بهشون بفرمایین با خونه تماس بگیرن ـ
محمد ــ : گفت خانومش هستم ؟
من ــ نه ...؟!ا
محمد ــ این خانومشه !!ـ

ــ نتیجه منطقی : اون قبلی ها خانومش نبودن !ـ

ــ نتیجه غیر منطقی : خانومش هردفعه که زنگ می زنه صداشو عوض میکنه !!!ـ


***

با مسوولیت خودمون گفته بودیم مراسم تعویض اونطرف توی سایه انجام بشه تا پریروز که وقتی رفتم بازدید گفتم برن اونطرف که سایه هست یکی از گروهبانهاشون سوت زد و با اشاره سر گفت برن همون جای همیشگی وایسن که تو تیغ آفتاب هست و اونا هم رفتن . طرف به من گفت شما وظیفه ای اصلا حق نداری به ما بگی کجا وایسیم و هرچی گفتم دستور سرهنگه گوش نداد و بد حرف زد و خلاصه به گوش سرهنگ رسید و باز هم خلاصه سرهنگ هم دستور داد تا اطلاع ثانوی ( یعنی تا وقتی بفهمن "غلط کردن !!" ) مراسم در همون جای سابق و در آفتاب انجام بشه و از اون روز تاحالا هر روز سربازها التماس میکنن که مراسم همون جای قبلی انجام بشه و بقیه گروهبانها نیز هم ( میگن اون یارو گفته بماچه ما که نگفتیم ) و من هم میگم تا شما باشین وقتی مودبانه ازتون می خوان برین تو سایه خنک به حرف کسی گوش ندین که مثل اسب براتون سوت میکشه و با اشاره سر بهتون میگه برین تو جهنم

ــ نتیجه اخلاقی : قدر با ادب کسی داند که با بی ادب گرفتار آید !ـ

ــ نتیجه غیر اخلاقی : باید با این سربازها مثل اسب رفتار کرد !!!ـ


***


خیلی سخت شده ... دیگه از روی ظاهر آدما نمیشه فهمید کی آدم اصیلیه ، کی داهاتیه ، کی جواته ، کی فسیله ... همه مثل هم شدن ! یه شال ـ یه عینک ـ یه گوشی دستشون ـ یه شلوار تنگ ـ یه مانتو تنگتر ـ یه کیلو آرایش و از اونطرف یه مدل مو ـ یه تیشرت ـ اینا هم یه گوشی دستشون ـ یه کفش کتونی ، ... !ـ

ــ نتیجه منطقی : هرکی اومده شهر نگاه میکنه بقیه چی پوشیدن همونارو پوشیده !!!ـ

ــ نتیجه غیر منطقی : مد فقط برای داهاتیاست که نمی دونن چی باید بپوشن



***





Saturday, April 21

ـ ... با اساتید حرفه ای و مدرک معتبر


...

ــ 1050000 تومن ؟ ... خب ... و تو آگهی نوشتید با مدرک معتبر ...ـ

ــ بله ، مدرک معتبر میدیم ...!ا

ــ یعنی وزارت علوم قبولش داره ؟؟؟

ــ وزارت علوم ؟! نه !ا


***
ــ نتیجه گیری منطقی : مدارک مورد تایید وزارت علوم معتبر نیست !ـ

ــ نتیجه گیری غیر منطقی : باید پول زیادی بدهید تا مدرکی بدست آورید که مورد تایید وزارت علوم نیست



Thursday, April 19

money is a cure for depression









ـ هر جلسه چه مدت طول میکشه ؟
ـ یک ساعت
ـ یعنی مثلا من دارم مشکلم رو توضیح میدم بعد یکدفه دکتر میگن " [ اوهوی ] یک ساعت تموم شد ، گمشین برین بیرون؟؟؟ "ـ
ـ ( خندهء ریزی می کند که تو دلم میگم دکتر رو بیخیال برم منشیشو ببینم ) اِِِاِاِِِاِ نه دیگه اوونجوری !!ا
ـ بعد بابت هر جلسه چه مبلغی ... اینا ... ؟؟؟
ـ [ نا قابل ] پونزده تومن [ همش !!!!] ... وقت بنویسم براتون [ تا در نرفتی ] ؟؟
ـ من حتما تماس می گیرم [ شک به خودتون راه ندین ! ] !!!ـ

***
نتیجه گیری منطقی : این یعنی حاضرم دپرس بشم ولی پــــو نـــزده هزار تومن !!!!!!! ندهم که یک ساعت بشینم حرف بزنم بدون اینکه برای یارو [ آقاهه] مهم باشه !!ا

ـ نتیجه گیری غیرمنطقی یک : مهم نیست که شما سرباز وطن باشید و جانتان را گذاشته باشید کف دستتان برای دفاع از وطن ، و به مناسبت روز ارتش هویج هم دستتان ندهند و حقوق ماهیانتان بیــــــــــســـت هـــــزآآآآآااار تومن در ماه !!!!!!! باشد ، می خواستید نروید خدمت !!ا

ـ نتیجه غیر منطقی دو : پول افسردگی را درمان می کند !!! آ







Wednesday, April 18

دم خروس یا قسم به انرژی هسته ای









ـ وقتی حواسش نیست آهنگهای جنیفر لوپز و نوال الزغبی و ... رو میخونه
ـ میگه عاشق آنجلینا جولی هست
ـ ستاره هشت پر رو میزش میکشه
ـ از دختربازی هاش و چت و فتح و ظفرهاش حرف میزنه
...
ـ بعدش وقتی میگیم وسط نرمش صبحگاهی جای نوحه نیست تو حرف میپره میگه: " نوحه به من انرژی میده!!" !!!!!!!!ا

ـ نتیجه گیری منطقی : اگر می خواهید نوحه به شما انرژی دهد ، آهنگهای غیر مجاز گوش دهید
ـ نتیجه گیری غیر منطقی : چت ، زغبی ، جولی و نوحه ، می تونن با هم مرتبط باشند !!ا



Tuesday, April 17

some how some one dont deserve some thing









بعضی ها کاملا برعکس آدم های دیگه هستن مثلا یعنی آدم هستن ولی مثل آدمهای دیگه نیستن ... در واقع نوعی آدم هستن که نیستن یا یه همچین چیزی !!ا
مثلا معمولا وقتی شما به یک نفر خوبی می کنید او به شما علاقه مند می شود ، ولی گاهی پیش میاد که اگه به طرف بدی نکنید او فکر می کند شما فرد ضعیفی هستید و از شما زده می شود !ا
توی پادگان این مساله را کشف کردم ... بعضی سربازهام تـا وقتی از من توسری نخوردند از من خوششان نمی آمد ( جدی میگم !!! ) ... یکی از همکارانم که درجه اش از من پایینتر بود تا وقتی به حالت دستور بهش فرمان ندادم و از خواهش می کنم و لطفا استفاده می کردم برایم هیچ احترامی قایل نبود ... !ا

ـ نتیجه گیری منطقی : گاهی باید نشان بدهی که بلدی آدم بده باشی

ـ نتیجه گیری غیر منطقی : توسری زدن خیلی کیف داره






Friday, April 13

بی گناه درسرما و گرسنگی و التماس









نمیدونم از دست کی عصبانی باشم : احمدی نژادها که سرمایه هایمان را با فقر معامله می کنن یا خودم و خودمان که حمایتشان می کنیم و صحنه هایی مثل این دختر آدامس فروش روی پل عابرین میدان صنعت بوجود می آید ... ـ
***

زیبا و معصوم است چهرهء او
در سرما سرخ ، دستان کم طاقت او
مظلوم و نوازنده بر گوش ، صدایش
نافذ و سوزنده ، هر نگاهش

هر عابر می شنود التماس هایش
دعا ها بعد خرید تحفه ای از بساطش

جلویش دفتری پر از مشق هایش
جای چروک قطره های اشکهایش

وباز صدای مهربانش ... ـ
ـ "آدامس نمی خوای؟" ، از لبانش

باز هم می خرم از دستان مهربانش
چشمانم پر می شود ز غمهایش
بغز در گلویم می گویم با خدایم
دیگر چه توانم کنم از برایش

التماس من از شما بزرگواران
میشناسید کسی بهر نجاتش ؟
که گیرد دستان ریز و نازش
پرورد او را در دامانش

دیشب وقتی دیدم اون مرد که معلوم نیست پدرش بود یا صاحبش دارد پولهای او را می شمارد و در جیب می گذارد از یک طرف خودم را سرزنش کردم که چرا این پول ها را به او می دهیم و از طرفی میدانم که برای سیر ماندن این دختر بی گناه راه دیگری نیست چون اینطوری "ممکنه" صاحباش کمتر اذیتش کنن و بیشتر بهش غذا بدن
خسته شدم از بس هر روز با دیدنش آب می شم و میرم توی زمین که نمیتونم کاری براش انجام بدم
من می خوام به هر نهادی که به هر صورت به این مساله ربط پیدا میکنه زنگ بزنم شاید ازش در جایی بهتر مراقبت بشه ولی آیا اونا دلشون به حال کودکان بی پناه ایرانی می سوزه ؟؟؟ اونایی که هر روز بجای اینکه به فکر بچه های گرسنه و بی پناه ایرانی باشن کرور کرور سرمایه های مردم ایران رو تو فلسطین و لبنان و عراق منفجر میکنن
خواهش می کنم اگر می تونین از این زندگی نجاتش دهید ... ـ



Monday, April 9

اینجا ایران ... صدای منو از ته چاه می شنوید








سرش به تنش نمی ارزید ما هم نمی دونستیم بچه یه کارخونه داره حسابیه ... به ماها می گفت بالا شهری ، ولی بعدا معلوم شد پولی که سر راه تا خونش خرج میکنه اندازه یه ماه پول تو جیبی ماها بود ... زندان رفته بود ... بازداشتی و اضافه تا دلت بخواد ... هیچکس آدم حسابش نمی کنه ... روانپریش ... خنگ ... بد دهن ... اما امروز یه چیزی گفت که ... ـ

کلی داشتم نصیحتش می کردم که درسشو ادامه بده و بهش گفتم : " ... مثلا اینجا ، می بینی فرق رفتاری که با ما ستوان ها میشه با شما سرباز صفرها چقدر زیاده ؟! توی اجتماع هم که بری همینطوره ..."ا

ـ " میدونی چیه جناب سروان ... برای یه آدم نفهم بی شعوری مثل شوهرخاله من ، فرق یه سرهنگ با یه سرباز صفر ، هیچه ! اگه یه آدم فهمیده باشه هم اصلا مهم نیست که طرف سرهنگه یا سرباز ، میذاره جلوش قضاوت می کنه !! می بینی ؟ این که درجه داری یا مدرک داری یا نه هیچ فرقی به حال زندگیت نداره ! کار داشته باش پول خوب در بیار مردم به **مت !!!" ـ
Image and video hosting by TinyPic

***
خب ... راستش ... آم م م م ... وقتی این مکالمه تو ایران انجام گرفته ، حرفش منطقیه ! تو این مملکت احترامی که به یک آدم پولدار میذارن خیلی بالاتره تا یک آدم ندار ولی تحصیل کرده و کارشون هم هرچی می خواد باشه !ا میگی نه !؟ ... ـ




Friday, April 6

من فضول ! شما ؟؟؟









مردم به فضولی آنچنان عادت کرده اند که اگر بهشان به هر صورت ، بگویی بتوچه یا به جنابعالی ارتباطی نداره بهشون "بر می خوره" !!!ا به عنوان مثال در تمام موارد زیر افرادی که سوال کرده اند بعد از شنیدن "به شما ربطی نداره" شاکی شده اند

***********************************
ـ جناب سروان شما کدوم پادگان هستین ؟
ـ چطورمگه ؟!ا
ـ همینجوری ... می خواستم بدونم !!!ا
ـ لزومی نداره شما بدونی جانم ، خدانگهدار !!ا
ـ ( سوال توسط نگهبان محلمون پرسیده شده بود و پاسخ قیافه اش را عوض نموده بود !!! )ا
***
...
ـ با کی حرف می زدین موبایلتون اشغال بود ؟؟؟
ـ چطورمگه !؟
ـ آخه یک ربعی میشه که اشغالین !ا
ـ خب ، امرتون !؟
ـ نه ! آخه هیچوقت گوشیتون انقدر اشغالی نداشت ...ـ
ـ با من کاری داشتین که تماس گرفتین ؟؟
ـ [ با لحن دلخور ] حالا چرا ناراحت میشین ؟!!!ا
( سوال توسط شاگردم پرسیده شده بود )
***

در سلمانی : ـ
ـ راستی شما با لیسانس رفتین سربازی ؟؟؟
ـ بله
ـ یعنی نمی تونستین برین سر کار یا برین خارج و نرین سربازی ؟؟؟
ـ اونوقت شما چرا اینارو می پرسین !؟ ... می بخشید می پرسماآآآآ آخه من فکر نمی کنم به شما ارتباطی داشته باشه!ا
ـ[ لبخند می زنم اونم میخنده ] ـ
ـ سو تفاهم نشه! ... ما عادتمونه از همه سوال کنیم ... ـ
ـ [ من با لبخند ] سو تفاهم نشه ولی من عادت ندارم به هر کس سوالی میکنه جواب بدم !!!ا
***

ـ صبحونه نمی خوری ؟
ـ نه
ـ چرا ؟!!ا
ـ اشتها ندارم
ـ چرا ؟؟؟
ـ ...!!!ا[ خب چی بگم ؟؟؟! ]ا




Tuesday, April 3

my mobile rings just when ...









موبایل من هیچوقت زنگ نمی زنه ... هرچی نگاش میکنم هم از رو نمیرود !ا
این دستگاه نفهم فقط وقتهایی زنگ می زنه که
ـ وسط خیابون هستم می خوام از خیابون رد بشوم
ـ داریم با بروبچه ها دست همدیگر را پس می زنیم که حساب کنیم
ـ وقتی در اتاق بو هستم
ـ وقتی من خونه نیستم ولی موبایلم هست
ـ وقتی من پادگان هستم ولی موبایلم نیست
ـ وقتی کسی که نمی خوام صدای نحسشو بشنوم زنگ می زنه
ـ وقتی میگم چه خوب میشه الان که دارم می خوابم کسی بهم زنگ نزنه
ـ وقتی خوابم