Monday, March 3

تو دیگه چرا ...؟ تو دیگه چرا ؟؟؟






مهدی جان ... هرکاری کردم نتونستم رودررو بهت بگم ... نمیدونم چرا ... همیشه گفتم دوستای خوب آیینه همدیگه هستن ولی نمیدونم چرا ایندفعه بهت نگفتم و ازت خواستم بیای اینجا پیامت رو ببینی
شاید چون تو ازدواج کردی و درست نیست من راجع به ارتباطت با زنت بهت گوشزد کنم
آخه تو دیگه چرا ؟ ... تو که بخاطر ازدواجت دو ماه با خانوادت قهر کرده بودی و خیابون گرد شده بودی تا این ازدواج انجام بشه چرا ؟ ... تو دیگه چرا دنبال زن مردمی ؟؟؟
گیرم که زنت خبردار نشه ! آیا تو باید مثل یک سگ ولگرد دنبال زنهای شوهردار باشی که ... ـ
بعد با افتخار برای من تعریف کنی که آره طرف خونه هم داره و خیلی تیکه خوبیه ؟
تو یک خانواده درست حسابی داری ( اگرچه اگر نمیشناختمت با این کارهات هرگز اینطور فکر نمی‌کردم !‌) ـ
پرسیدی چرا دیگه سراغت رو نمی‌گیرم ؟ ... من و تویی که خونه یکی بودیم ... به نظر خودت الان آدمی هستی که اجازه بدم بیای توی خونه ی من ؟ ... وقتی شرفت رو از دست دادی و از آدمیت دور شدی ؟! ... ـ
لطفاًدیگه با من تماس نگیر
حالم ازت بهم می‌خوره ... علت اینکه پرسیدی حالا چرا با این عجله و من هم گفتم اینجا رو باید بخونی میفهمی ... همین بود
واقعاً متاسفم
نه برای تو ... برای اون دختر نجیب که شبها توی بی‌وجدان کنارش می‌خوابی ... اگه میدونست تنت روزها به تن چند زن دیگه خورده ... به خودت یک لطفی کن :‌اگه نمیتونی آدم باشی حد اقل با افتخار برای بقیه تعریف نکن
طفلک زهره ... چقدر خاطرخواه داشت ... خیلی از اونا سرشون به تنشون می‌ارزید ... یک دختر درسخون - هنرمند - نجیب - خانواده‌دار ... با تو !!! ... !!!!!! ـ
نه بخاطر زندگی تو بلکه بخاطر احساسات زهره امیدوارم هیچوقت نفهمه ... شک دارم هیچ بویی نبرده باشه
تو هم دلت خوش باشه هیچ خطری تهدیدت نمیکنه و به همه اون زنها دستبند و کلت توی کیفت رو نشون دادی ... ـ
ترست فقط از همینه ؟؟؟ ... نمی‌ترسی یک روز یک نفر هم مخ زن تو رو بزنه یا به زور نشون دادن کارت و کلت و دستبند ببردش ... زهره بمیره همچین کاری نمیکنه ... یادش بخیر روزی که به باباش گفت " در عوض مهدی مرده! بخاطر من به همه چی پشت پا زده " ... مرد !!! ... تو ! ... ـ
طفلک نکونام که وقتی دید زهره به تو رسید طاقت نیاورد و درس و ول کرد و از اون دانشگاه رفت ... ـ
شماره خونت رو هم گفتم باشه بعد چون اگه داشته باشم به زهره میگم ... دعا کن پدرت رو هم دیگه نبینم ... ـ
چرا امثال تو ازدواج میکنن ؟؟؟ ... مصیبت اینه که فردا تولت هم یکی میشه عین خودت ... زن که با همه این اوصاف گرفتی اقلاً چندتا توله عین خودت تحویل این جامعه نده ... خودت بسی دیگه برای این کشور ارث از خودت نذار ... ـ
واقعاً موندم چرا ؟؟؟



ـ


ـ

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home