Tuesday, July 31

من ؟ ... جذاب ! ـ




يعني دو هفته ميشه كه هيچكي از پروفايل اوركات من ديدن نكرده ؟! فكر مي كردم خيلي خوش قيافه نباشم اما نه ديگه انقده !!! ... بخدا جذابماآآآآآ !!! ـ



يك گروه اينترنتي دعوتنامه فرستاده براي كوهپيمايي ... مجاني ... مختلط و بخاطر اين موردش ميترسم بريم اون بالا يهو يكي بياد به آقايون خانوما چه نسبتي با هم ... اصلاً بگه ! خسته شدم از اين وضع ! من كه ميرم !ـ


ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم ميرم


اووهـم !!! ـ


Monday, July 30

دم به دم بر همه دم بر خرمگس معركه لَـــــــــــــعنت





امروز صبح انگار ابر و خورشيد و ماه و فلك همكاري مي كردن كه من به موقع به پادگان نرسم ولي خب ديگه ... ما اينيم !!! ـ


بله همينطوره اصلاً وقت نكردم آپ كنم

در راستاي روز به روز حالم از اين مملكت بيشتر بهم بخوره و هر روز از اين روز به روزها در ارتش منو بيشتر به اين نتيجه مي رسونه كه اين كشور به درد آدمهاي با وجدان كاري مثل من نمي خوره ولي در عوض به شعور خودم كلي اميدوار شدم : تنها كسي هستم كه بعد از اين همه مدت كه توي اين اداره بودم كسي از من بدش نمياد و كسي پشت سرم حرف نمي زنه و هنوز هم كه هنوزه قانوني كارم رو انجام ميدم ( و جالب اينه كه همه بهم ميگن چرا انقدر زحمت مي كشي !؟ بي خيال شو - خودت رو بزن به خنگي اگرنه ازت كار بيشتر مي خوانآآآآآآ ) ـ

Thursday, July 26

اَه ! ـ






كلاس حافظه برتر دكتر سيدا تموم شد و در مورد حافظه واقعا شاهكار بود و همونطور كه قول داده بود حافظه ما الان قادر به حفظ يك عدد 100 رقمي، در حدود 3 دقيقه يا كمتر هست . فردا دارم ميرم كلاس حس برترش و در دوره آينده تكنيك برترش هم شركت خواهم كرد .( اين دوره شركت نكردم چون فكر نمي كردم واقعاً همينطور مفيد باشه و كارگاه حس برترش رو هم همين ديروز ثبت نام كردم ! ) ـ



اگه فعاليت دسته جمعي خوبي سراغ دارين بهم بگين ... خرج زيادي نداشته باشه ... ـ


مادرعزيزتر از جان دوباره گير داده به لباساي ساده من كه اينها اصلاً قشنگ نيستن ... من تا حالا به لباس پوشيدنهاي عجيب غريب شما گير دادم كه شما انقدر به من گير ميدي ... تركه از دوست دخترش مي پرسه من لهجه دارم ميگه نه بعد تركه ميگه ولي ثو ييكم لهضه داريهاآ ... ـ


تقويت حافظه - با خوردن اين مهجون حافظه شما تقويت شده و اعصاب آرامي خواهيد داشت
و به كمك اين روش ريلكسيشن بعد از 50 ثانيه چنان خواب عميقي خواهيد داشت كه 1 ساعت خواب رفتن به اين روش برابر 1 ساعت خواب عادي خواهد بود . دكتر سيدا مرد حافظه ايران كلاسهايي را در اين زمينه برگزار مي كند . يوگا نيز كمك زيادي به اين مساله مي كند كه روشهاي مختلف آن را در اينجا بيان مي كنيم

Friday, July 20

معرفتها بوي عين نجاست گرفته ! ـ









يه دوستي دارم به اسم اميرحسين . نميدونم چرا با هم دوستيم ؟! زمان دانشجوييمون هم اين مساله براي همه علامت سوال بود چون هرچي اون درسش خوب بود من درسم بد بود و هرچي من روابط عموميم خوب بود اون منفور بود . بهرحال دوستيم ديگه !!! ـ
امشب يه دفعه شروع به انتقاد از من كرد كه تو هيچ كاري نمي كني همش چسبيدي به موضوع خدمت و كاراي خدمتت همش حرفاي پادگانتون رو ميزني و هر چي من بالا پايين رفتم كه داداشه من جز پادگان جايي نميرم كه بعدشم وقتي خدمتت تو ارتش هست يعني بايد 2 سال از زندگيت رو چال كني بريزي دور و من صبح ميرم پادگان عصري جنازم مياد خونه به خرجش نرفت و شروع كرد كه از فلاني ياد بگير با چهارتا مهندس تو فيلد خودت رابطه برقرار كن و از حالا به فكر كار باش و هي من گفتم عزيزم كي آخه گفتم كه اصلاََ اونجا كسي در اين فيلد نيست بعدشم اين فلاني كه ميگي ، توي سپاه داره خدمت ميكنه كه بخوروبخوابه و بعد گفت الان تو اين مدت خدمتت فقط درجا موندي ، معدل زندگيت پايينه و اصلاً پيشرفتي نكردي منم پرسيدم ببينم تو الان پيشرفتي كردي گفت خب من يه كارايي كردم ولي تو فقط رفتي سربازي ( ايشون معاف شدند رفتن فوق ليسانس خوندن ! ) خلاصه رسيد به اونجا كه گفت از دوستات كمك بگير ... كه ديگه طاقت نياوردم و همونطور دوستانه بهش گفتم : ـ
ــ "دوستام ؟؟! ... يكيش همين خودت كه اينهمه ادعا داري! ... يادته تو دانشگاه چند بار پيش اومده بود كه يه مساله رو نميدونستم تو دانشگاه يا در خونت ميومدم ازت پبرسم طفره رفتي و كمكم نكردي ؟؟ ... تازه ميگفتي بهترين دوست مني ! ... پس بهتره بدوني بنظر من اين حرفهاي الانت از سر دلسوزي نيست چون ميدوني والانم بهت گفتم كه ميگن "دو سال خدمتت يعني دو سال زندگيت ، آرزوهات و خواسته هات رو چال كني بريزي دور" ولي باز هم هي چرت و پرت نثار من كردي در باب اينكه من موجود بي وجودي هستم و الافم و هي حرص منو در آوردي پس نتيجه ميگيرم فقط دلت ميخواست يه سخنراني كني
و چقدر بد ... چون دوباره يادم اومد كه بايد دو سال ... ـ



جوابيه براي پري دريايي زيبايم
پري جونم عكسها رو ميشه سِيو كرد : موس را روي عكس نگه دار ، آيكون مربوط به سِيو در قسمت بالا و سمت چپ تصوير ظاهر ميشه . روش كليك كرده و هر جا مي خواي سِيوش كن ... يا : مگه من مُردم ؟؟؟ بگو كدوم رو مي خواهي برات لينكش رو بفرستم ـ و راستي امروز جمعه بيست و نهم ، انگار پرسين بلاگ مشكل داشت و وبلاگت باز نميشد و ممنون از اينكه مياي اينجا و يادم ميكني من ميدونم كه تو اي مدت ، زياد اومده بودي چون از طريق يك سايت مشخص ميشه بازديد كننده هاي هر روزم از كجا اومدن و تقريباً هميشه اسم وبلاگت هست و از هر مطلبي هم خوشت اومد هرجا كه خواستي استفاده كن ... ـ

وقتي چت جواب نمي دهد








چندتا نكته هست كه داره اذيتم مي كنه : ـ
ــ اينكه بعضي دوستام خودشون رو به خريت ميزنن مثلاً طرف ميگه هرچي گرفتمت گوشيت نگرفت و حتي وقتي ميگم به خونه زنگ ميزدي ميگه نشد !!!! ... آره نشد !! ناراحتيم از اينه كه همچين احمقهايي رو تو دوستام راه دادم
ــ تو اين مملكت لعنتي ، هيچ راهي نيست كه يك جوان در سن من بره سر كاري مرتبط با رشته اش و با پولش مستقل زندگي كنه
ــ من نمي خوام تو اين كشور بمونم ولي زوركي بايد در آن سربازي بروم
ــ بعضي چيزايي كه ناراحتم ميكنه بر مي گرده به خود من ولي اختيارشون دست من نيست !!! ـ
ــ تو اين مملكت زن و يا دختري نيست كه سكس رو بدون توقع مالي و اجتماعي و فقط براي لذت جنسي بخواد
ــ هان ! ... راستي ... مختلط نبودن دختر و پسر در محيط خدمت هم خيلي ناراحتم ميكنه !!!!!!ـ


Thursday, July 19

بدم مياد بدت مياد از كارهاي بدبد ! ـ






ــ اِپيزود 1

خب بعضي ها هم اينطورين كه از خريد خوششون نمياد . خصوصاً وقتي كه بازار رو جنس بنجل پر كرده باشه . مثلاً من شلوار لي اصل مي خوام نيست !! اصلهـــــــــــآآآآآ نه از اين ميد اين وطنها كه رنگ سنگشور قسمت باسنش آدم رو ياد همين قسمت شامپانزه ميندازه ! حالا انقدر مادر عزيزتر از جان گير دادن كه كه رفتم زوركي يه شلوار لي با كلي زحمت پيدا كردم كه رنگش به نوع اصلش نزديك باشه و همزمان مامان جان هم رفتن يكي از همون مدل شـامــپـــانــزه ايها برام خريدن چراكه "هم سن و سالهاي تو از اينا ميپوشن!" و حالا من دوتا شلوار جديد دارم كه اصلاً ... محاله بيرون از خونه بپوشمشون !
ــ اپيزود 2

مي خوام قالب وبلاگ رو عوض كنم ... يعني اگه خدمت فرصت و حوصله كافي برام بذاره !!! ـ

ــ اِپيزود 3

دارم اميدوار ميشم كه مهرباني و ادب هر كسي رو رام ميكنه ( ك به فتحه ! ) ولي به همين نسبت بهم ثابت شد كه سه تا چهار ماه وقت ميبره تا يه مجموعه رو اصلاح كرد ! ـ

ــ اِپيزود 4

انقَدَر بدم مياد از وبلاگ هايي كه عكسهاي سكـ... "بد بد" توش ميذارن !!!!!! ـ


Monday, July 16

ummmm ... yyyyummmiiiii ! :D





هنوز بخاطر اون داستان تصادف پكرم ... اينارو ديدم حال و هوام عوض شد ... تقديم به همه قربانيان بي عدالتي توسط گدا گشنه هاي راهنمايي و رانندگي در ايران ـ



Saturday, July 14

تصادفي به شرح زير







ديروز يكي از دوستام تصادف كرد . طفلك بچه صاف و ساده اي هست و چون تاحالا تصادف نكرده بود نميدونست كه اين قضايا چه مراحلي داره : مخ پليس رو با چاخان زدن - اسكناس درشت نشون دادن و ... براي همين تا افسر حاضر تو ميدون بهش اشاره ميكنه بزنه كنار اونم كه خبر نداشته بايد اول كروكي كشيده بشه ميزنه كنار و غافل از اينكه افسره يك وظيفه بوده كه اصلا توجيه نبوده بايد چيكار كنه و جالبتر اينكه راننده كاميون خودشو مقصر ميدونسته و حاضر به پرداخت خسارت بوده ولي افسر گاگوله باز هم نميدونه چه كنه و منتظر ميشن تا پليس موتورسوار بياد و جالب اينكه اونم بلد نبوده كروكي بكشه ( گروهبانيكم مسلم اسدي قجر ) و اين دوست صاف و ساده ما كنار ماشينش مي ايسته و راننده كاميونه واقعه رو اونطور كه مي خواد براي پليس موتوري تعريف ميكنه و افسر پيادهه هم ميگه من متوجه نشدم صحنه چطور اتفاق افتاد !!! دوستم اينو كه شنيد شاكي شد و گفت مگه تو نبودي كه اومدي گفتي بزنيك كنار ؟ اونوقت ميگي صحنه تصادف رو نديدي ؟؟؟ ... در نهايت پليس موتورسوار هم ميگه نميتونه كروكي بكشه و بايد به راهنمايي و رانندگي منطقه 3 بروند !!! در صورتي كه تا جايي كه ما ديديم و شنيديم افسر مياد كروكي ميكشه و مقصر رو اعلام ميكنه و خسارت رو با برگ بيمه مقصر به طرف مقابل ميده ! و در آنجا هم بعد اينكه كلي معطلشون ميكنن چون ماموران راهنمايي رانندگي درگير مبارزه با مفاسد ( آوردن دختراي مردم به بهانه بدحجابي به راهنمايي و رانندگي منطقه 3 ) بودند نزديك 3 ساعت الاف بودن و وقتي دوستمون ميپرسه چرا معطل ميكنن بهش ميگن چون پنجشنبه است و نيرو كم داريم و در جواب حرف دوستمون كه گفت اگه نيرو كم دارين چرا بجاي انجام كار اصليتون ميرين دنبال كار " مفاسد " با زبون بي زبوني بهش ميگن يا ببند دهنتو يا ما ميدونيم و مقصر اعلام كردن تو و خلاصه دوست ما به اعتراض ادامه ميده و به اين ترتيب اونا هم راننده كاميون رو صدا ميكنن و ( يكيشون راننده رو با عنوان همشهري صدا ميكنه و دست ميندازه دور گردنش ) و بعد گزارش رو عين گفته هاي راننده كاميون ثبت ميكنن و مقصر رو دوست من اعلام ميكنن و راننده كاميون هم تا ميشنوه دوست ما به حكم اعتراض داره معطل نميكنه و ميذاره ميره و حتي دوست من ميگه اگه اعتراض داشته باشم چه بايد كنم كه ستوانيكم علي جعفري بهش گفته "پسرجان مافوق ما خودماييم !! هرچي اينجا بگن همونه ! " ... و ميره سراغ چت با يك خانوم خوشگلي كه به عنوان مبارزه با مفاسد به آنجا آورده بودند !!! ـ
من كه بهش گفتم به 197 زنگ بزنه و ماجرا رو بگه و اون گفت انقدر از اين رفتار اونا ناراحت و عصبي شده كه نميتونه راجع بهش حرف بزنه و فكر كردن بهش عصبيش ميكنه و راست هم ميگه ، همون موقع هم كه تعريف ميكرد لكنت عصبي گرفته بود ... ـ
پس يادتون باشه : در يك تصادف در منطقه 3 تهران ، حق با اونيه كه رشوه بده !!! ـ









Wednesday, July 11

Im not idiot ! ... Im a black board !!!









مردی در مسابقه ی اطلاعات عمومی شرکت کرده است و سعی در بردن
جایزه یک میلیون دلاری را دارد ـ
سوالات را بخوانید
۱ـ جنگ صد ساله چند سال طول کشید؟
الف) ۱۱۶ سال
ب ) ۹۹ سال
ج ) ۱۰۰ سال
د ) ۱۵۰ سال
او نمیتواند به این سوال جواب دهد
۲ـ کلاه های پاناما در چه کشوری تولید میشود؟
الف) برزیل
ب) شیلی
ج) پاناما
د)اکوادور
حالا او با خجالت از دانشجویان تماشاگر درخواست کمک میکند
۳ـ روس ها در چه ماهی انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟
الف) ژانویه
ب) سپتامبر
ج) اکتبر
د) نوامبر
این بار هم شرکت کننده درمانده تقاضای فرصت میکند
۴ـ اسم شاه جرج سوم چه بود؟
الف) ادر
ب) آلبرت
ج) جرج
د) مانوئل
خوب بقیه حضار باید به دادش برسند
۵ـ نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده؟
الف) قناری
ب) کانگارو
ج) توله سگ
د) موش
در اینجاست که شرکت کننده ی بخت برگشته از ادامه ی مسابقه انصراف میده
اگر خیلی خودتان را گرفته اید که همه ی جوابها را میدانید و به این بنده ی خدا هم کلی
خندیدید بهتره اول جوابها را بخوانید
جوابها
۱ـ جنگ صد ساله در واقع ۱۱۶ سال طول کشید (۱۳۳۷ـ۱۴۵۳)
۲ـ کلاه پاناما در اکوادور تولید میشه
۳ـ انقلاب اکتبر در ماه نوامبر جشن گرفته میشه
۴ـ اسم شاه جرج .آلبرت بوده که بعد از به سلطنت رسیدن به جرج تغیر یافت
۵ـ توله سگ .اسم لاتین آن
insularia canaria یعنی جزایر توله سگ

Saturday, July 7

زوركي بايد بهت خوش بگذره








طبق دستور جديد فرماندهي تقريباً كچل كرديم ( من از كليه همسران فرماندهان تقاضا دارم بيشتر به ايشان برسند و به اميال ايشان بيشتر توجه نمايند تا حضرات صبح از خواب بلند نشده دق دليشان را سر ما خالي ننمايند !!! ) ... خسته و كوفته به اميد يك جمعه براي استراحت مي آيم خانه ... روز جمعه خدمتكار خل و چلمان يك ساعت زودتر مي آيد تا از خواب برنامه ريزي شده ام بكاهد و روز به آشغالي هرچه تمامتر آغاز شود !~ ... تمام روز كه توي دست و پايم بود هيچ ظهر هم با صداي جارو برقي و تق و توق نذاشت بخوابم هيچ ، عصر يادش افتاده مي خواد گبه نشيمن را بشويد ... بعد از شستن تازه فهميد كه بعد شستن وزن گبه به 200 ، 300 كيلو مي رسد و تنها نميتونه بياردش بالا تا توي ايوان پهنش كند!!! ... من هم كه حكم حمال فرانسه ( آچار فرانسه اسبق ! ) بايد برم كمكش ! ... تمام لباسم بوي ناي گبه گرفته و دستام خراشيده شده بود ... در اين بين مادر عزيزتر از جانم مژده داد كه بليط كنسرت داريم و چون پدر به ماموريت خارج از كشور رفته وظيفه بنده ايجاب مي كرد ايشان را همراهي كنم ... چرا كه كنسرت حداقل تا 12 شب طول مي كشيد و درست نبود ايشان در آن ساعت تنها برگردد ولي درست بود كه من كه صبح ساعت پنج بايد از خواب بيدار مي شدم تا يك و نيم نصف شب به خانه نرسم و در فضاي باز كاخ نياوران به موسيقي اي گوش بدم كه اصلاً باهاش حال نمي كنم ! چون مامان خانوم عزيزتر از جان هوس كرده صداي بهترين نوازنده تار موجود را بطور زنده بشنود !! ... و من در اوج احساس حماقت مي سوختم كه سي هزارتومن پول بليطي صرف شده فقط براي من يك نفر كه با آن هيبت جوادي خودم را به نمايش بگذارم و برگزاركنندگان ~~~ ( هزارتا فحش بد بد ! ) نكردند حداقل صندلي هاي درست و حسابي بذارن و امروز باسن مباركم از سوزش عرق سوز ، جز جز مي كند و من فردا بايد در ورزش زوركي صبحگاهي پادگان بدوم با همين جز جز !!! ... چه قدر قمپزهاي مدعيان اهل موسيقي از تماشاچيان اطراف شنيدم كه همچين مي خواستم جوراب لطفي رو بچپونم توي دهنشون !!! و از عقده ، بلند بلند هم مي گفتن كه همه بشنون ... البته طفلكي ها بايد يه جوري سوزش بليط سي هزار تومني رو جبران مي كردن : يكي داد مي زد من ديروز با استاد لطفي ناهار خوردم و ديگري از پرستار شخصي استاد مي گفت كه وقتي استاد مي خواهد ماچش كند بايد پرستار خم شود و او آويزون و... ~~~ ! و بماند كه مامان عزيزتر از جان آدرس را هم بلد نبود و باعث شد كلي علاوه بر ماشين سواري ، پياده روي انجام دهيم و سايز بنده زياد شود ! و تمام راه سركوفت هم ميزد كه مي خواستي نياي و با قيافه عنق ايشان ما مستفيض تا آخر قضايا !!
ــ نتيجه گيري منطقي : با سي هزارتومن ميشد بجاي ونگ و وونگ هاي دو تا پير مرد بي رمق ، با دوستاتون برين يه رستوران و كلي بگين و بخندين و خوش باشين ! ـ
ــ نتيجه گيري غير منطقي : با پرداخت سي هزار تومن مي تونين در گرما مثل هويج با ناراحتي روي صندلي هاي داغان نشسته و به دو پير مرد زل بزنيد و با شنيدن كلي غر اضافه !! ـ



Thursday, July 5

happy mother's day







خيلي جالب بود. شنيدن داستان 20 سال از زندگي عزيزترينم ... انگار راز بزرگي برام فاش شده ... نمي خواستم بخوابم و مي خواستم سوال بپرسم آخه اين يكي از بزرگترين ندانسته هاي زندگيم بود . الان خيلي بيشتر ايمان آوردم كه مادرم يك استوره است ... يك دسته گل 20000 تومني ... اشك توي چشماي مادرم جمع شده بود ... اي كاش داشتم و قصري از طلا برايت مي ساختم و معبدي بزرگ براي ستايشت ... ولي خب اين خيلي بده كه معتقدي وظيفه همسر آينده من فقط همراهي منه و نبايد دست به سياه و سفيد بزنه !!!!!! اين يك مورد رو هم يه جوري بي خيال بشي خيلي خوبه !!! اونوقت ديگه از فرشته بودن هم سبقت مي گيري !!! ـ





Tuesday, July 3

a maximal minimal ! ( or something like that !!! )





اگر از اول عمرم تا حالا پولايي كه اضافه خرج كرده بودم رو خرج نكرده بودم الان هم خرج نمي كردم تا بميرم از بس كه به خساست عادت كرده بودم ! ـ

اين يك مينيمال بود ... البته اگه اون جمله هه كه گفتم مينيماله نبود مينيمالتر بود ... حتي اگر همين جمله قبلي رو هم نمينوشتم باز بد نبود ... الكي الكي مينيمال به اون باحالي رو دارم خراب ميكنم ... الان اگه اينو بنويسم كه نوشتم ديگه آسفالت ميشه ... يعني الان شد ديگه ... حالا مينيماله كه خراب شد هيچي دروغگو هم شدم !!! آخه گفتم اين مينيماله ... فقط يك سوال ؟؟ ... مينيمال يعني چي ؟!!! ـ