Friday, November 30

چیزی برای قایم کردن ندارم ... ـ








  • اول از همه دو جوابیه دارم
    ـ1ــ آوین جان اصلاً و اصولاً بنده اینجا خودم رو معرفی نکردم که همه راحت و بی دغدغه حرفاشونو بزنن بدون اینکه فکر کنن من چند سالمه یا آدم محترمی هستم یا نه و خلاصه خوشحال هم میشم کسی راحت و بی‌غل و غش حرفش رو بهم بزنه و به قول اون شاعر که نمیدونم کی بود
    به دنیا دو کس را گر دیدمی
    به گرد هر دو گردیدمی
    نخست آنکه گوید بد من به من
    دگر آنکه پرسد بد خویشتن
    و کامنت قبلیت هم انقده فاصله افتاد تا جواب بدم که دیگه فراموش کردم ... حدوداً یک سال دیگه ؛ بعد از اینکه خدمتم تموم شد قشنگ بیوگرافیمو توضیح میدم و متوجه میشی چرا میگم فامیل ندارم ... فعلاً به روی خودت نیار ...ـ

    ـ2ــ تاکسی جان بازیها آدم رو دپرس نمیکنه ولی از اونجا که من وقتی دپرس میشم میرم سراغ بازی‌ها میگم اری !‌رابطه‌ای مستقیم وجود دارد و یک چیزه دیگه ؛ تو فکرم یه وبلاگ بزنم راجع به بازیها و آپدیتها و کدهای تقلب و عکسها و خبرهاشونو توش بذارم و غیره ... کمکم میکنی ؟


  • دوستان رفقا اگه کسی تو یونیسفی جایی از سازمان ملل آشنا ماشنا دارن از طرف من بفرمایید لطفاً در منشور سازمان ملل نوشته بشه مادرها بچه‌هاشونو زورکی به کنسرت نبرند !!! ... به جان خودم این کار باید به عنوان دفاع از حقوق زندانیان خانگی هم که شده مورد اجرا گذاشته بشه ! ـ
    آخه کنسرت رفتن هم زورکی میشه ؟؟؟
    باشه من ظهر نخوابیدم خوابم هم میاد ، امشب ردیف جلوی جلو هم بلیط فرستادن برامون من هم همون جلو گوشی‌های هندزفری دبلیو هشتصد و ده رو میذارم تو گوشم و چنان بیلبورد ، میخوابم تا دیگه این استاد معظم که بنده باهاشون هیچ صنمی ( سنم ؟ صنم؟ ... سمن؟ ) ندارم سلام نرسونن و بگن "ایشون رو هم حتماً با خودتون بیارین !!! " ... مرتیکه اگه کسی نمیاد کنسرتت رو ببینه و بلیط نمیخره بمنچه ؟؟؟ ... مگه شما هنرمندا به جامعه دانشجویان یا سربازان و بطور کلی "جوان" ، حالی دادین که بنده هم از مرخصی لذیذ سربازیم بزنم بیام حفظ کلاس خصرت عالی چهار ساعت دنگ و دونگ نخواسته بشنوم ؟؟؟ ... بدبختی اینه که نیام هم باید منتظر اخم و تخم مادر عزیزتر از حان بمانم که البته از الان شروع شده
    من نمیدونم در کجای زندگیم اظهار ارادت به این ستاد "عظیم کردم که بلیطش برام میاد ؟؟؟
    همینجا رسماّ اعلام میکنم ایشون کارشون خیلی درسته ... درست ! ... ولی بنده با ایشون حال نمیکنم ... نه خودش نه سازش ... ـ
    مادر عزیزتر از جان می‌فرمایند می‌خواهم بمانم بازی کنم ؟! ... دقیقاً همینطوره ! مشکلیه ؟؟؟ خب چیه ؟! تو واقعیت میان یه ارتش عظیم از روبات‌های غولپیکر بهم بدن که یه ارتش دیگه رو آسفالت کنم ( بدون اینکه کسی بمیره اصلاً شدنیه ؟!‌) ـ یا میذارن با قدرت بازگشت زمان معشوقم رو از جلوی تیری که داره به سرش میخوره ببرم کنار ؟ یا کلیه فنون شمشیرزنی رو برم توی خیابونهای نیویورک به اجرا بذارم و ارازل و شیاطین رو لت و پار کنم ؟... ـ
    اصلاً مامان‌جان اگه راست میگین چند تومن بهم بدین بنده برم روسیه پیش نگارم دوسش میدارم چند صباحی خوش بگذرونم و بیام و تضمینی ! محاله حتی اون موقع فکر یا تصویری از کامپیوتر در سر بیاید ... پس دیدی مشکل چیز دیگست ؟؟؟! ـ
    "ای خواجه ، درد نیست .... گرنه طبیب هست"


  • درضمن دقت کردین همینطور به حجم عرایض بنده مضاف میشود ؟ ... چند حالت داره ؛ یا دپرس شدم یا پرحرفتر و یا جوگیر شدم احساس میکنم اینجا مال خودمه حق دارم هرچی در معده می‌باشد بگویم و شاید چند وقتیه فرصت صحبت در خارج از مانیتور پیدا نکرده‌ام که البته همه گزینه‌ها درست می‌باشد و چه گزینه انتخاب کرده‌اید و چه گفتید همه موارد ، پاسخ شما صحیح بوده ( حال نمی‌کردین اگه من طراح و مصحح کنکور بودم ؟؟؟ اگرچه داریم در همین سرزمین کسانی که جواب ندهند و سفید بگذارند چه به ایشان گفته شده باشد که هر جوابی بزنی درست خواهد بود و مغز ایشان یاری نکند !! و اگر ایشان نبودندی جوراب چه کسی وبا آوردی ؟؟؟ و یا سیستمی همچون لسیج (ل =< ب) آوردی که از یک طرف بودجه هنگفت و بس شگفت ، وارد شود و از طرف دیگر هیچ خروجی نداشتی جز آنکه یه مشت آدم بی سواد ، بی‌هنر و بی‌عرضه به لطف دستمال یزدی در ریاست ادارات ما آوردی ! )ـ


  • و تا یادم نرفته در رابطه با همون موضوع سازمان ملل که پیشتر اعلام گردید این رو هم قید بفرمایند که بررسی و روده بزرگ بعضی دوستان نیز در فهرست سلاح‌های کشتار جمعی قرار گیرد
    صحبت از آن ارگان که شد یادم افتاد
    تبصره : محمدرضا استثناست ـ جلال ورژن قهوه‌ایش می‌باشد



    نتیجه گیری منطقی : بدون اینکه از کسی بپرسید یا خودش بگوید ، بلیط برای وی تهیه نفرمایید

    نتیجه گیری غیرمنطقی : هرکی تخیل و هیجان رو دوست داشته باشه باید ببرینش کنسرت ! ( قدیما به تخت میبستن الان میبرن کنسرت مشکاتیان !!‌)ـ

    نتیجه‌ گیری اخلاقی : استفاده از روده بزرگ در ملا عام کار بدی است می‌باشد بوده و هست

    نتیجه گیری غیر اخلاقی : بوررررق ! دَق ! ... دَ دَ دَ دَ دَق !!!!!!ـ



  • Friday, November 23

    عطش - وحش ـ اتاقی نیمه تاریک








  • کم پیش میاد که نسکافه هم جواب نده ... ـ
    چندبار شدید وسوسه خرید مجدد پیپ به سرم زد و علی‌رغم اینکه همه دوستام میدونن سرم بره قول و قرارم نمیره تا مرز خریدش رفتم . با خودم قرار گذاشتم تا سال دیگه که خدمتم تموم میشه پیپ نکشم و نخواهم کشید ... نخریدم و نخواهم خرید
    موضوع اینه که بدون هیچ دلیل خاصی دچار علایم افسردگی شدم : پرخوری‌های افراطی و چاقی مجدد بعد از یک دوره رژیم عالی بدجوری شکم اینجانب را حاج‌خانم پسند کرده و از طرفی کمتر می‌خندم و می‌خندانم ، صدای مکالماتم لرزان شده و از طرف دیگه به رسم دوره‌های دپرشن به بازیهای کامپیوتری روی آوردم و می‌توانم بگویم این بار در حد جنون *ـ
    و اگر کسی بگوید مشکلت چیه می‌گویم نمیدونم ولی این یک دروغه بزرگه ـــ ص...ک...ث مشکل منه ! باز هم خارج از اصول شرافت این کار را با یک بدن دستمالی شده ( منظور زیادی دستمالی شده ) انجام دادم و باز هم به خودم لعنت می‌فرستم ... می‌شناختمش و مدتی بود که من هدفش بودم و می‌دانستم و بارها به خودم گفته بودم که باید مقاومت کنم ولی اون لعنتی درس‌هایش را بهتر از من بلده !!!!!! ... خیلی خوب بلده ... انقدر که ایندفعه من دارم برای دفعه بعدی نقشه می‌کشم ! ... و جنگ دیوانه و عاقل درونم به درازا کشیده
    دیوانه می‌گوید : اینیکی که دیگه خدمتکارتون نیست که ازش پرهیز می‌کنی ... حالا درسته آمارش رو داری که چند نفر هر هفته دور بدن برهنه‌اش طواف می‌کنن ولی تمیزه ...ـ
    همینجاست که عاقل نوک عصایش را بر زمین می‌کوبد و فریاد می‌کشد
    کافیست !! ... خسته شدم از این عبارات پوچ تو ! ... تمیز ؟؟؟؟؟؟! ... آیا پاک است ؟؟؟ ... آن موجود کثیف که جثه‌اش همچون مرداری به دهان کفتارهای بیشمار مالیده ...ـ ...
    و در اینجا به من نگاه می‌کند و سرش را پایین می‌اندازد
    منظورش این نبود که من یکی از آن کفتارهام ... ولی جایی که حقیقت از واقعیت متمایز شود من نیز همان کار را کرده‌ام که ایشان ... و این واقعیت است

    و الان روزها می‌گذرد و من راهی به سوی رفع غریزه حیوانی‌ام با رعایت اصول شرافت نمی‌بینم و این به افکاری منجر شد که فهمیدم بعد سربازی هم با شرایط مناسب این قضیه خیلی فاصله خواهم داشت ... و اولین موضوع : کار !! ـ
    باید فکری کنم ... خب بذار ببینم چی دارم : یه مدرک که باهاش دستمال استفاده شده هم بهم نمیدن ... ظاهری که بد نیست ولی در مقایسه با رشد قدی نسل جدید کمی با ظاهر جوان من مشکل دارد - م‌م‌م‌م‌م‌م‌م و سابقه کاری هم چیزی که به حساب آید و مدرکی موجود باشد فقط تدریس در یک آموزشگاه ـ ... نه چیز خاصی برای گفتن ندارم
    این وسط تکرار آن شب با آن موجود طناز مرتب در ذهنم تکرار می‌شود ... دیوانه و عاقل مغز من موجودات متعادلی در تخصص خویش هستند و اگرچه دیوانه همیشه موافق اجرای این حرکات به صورت وحشیانه است ولی وقتی تکرار آن شب را می‌بیند ابرویش بالا می‌رود ... صدای جیغ‌ها با نفس‌ها ... حرکات و درخشش پوست از عرق در آن اتاق نیمه تاریک ... چنگ زدن بالش ... شانه‌ها ... برخورد دو ارگانیسم زنده که صدای برخوردشان به صدای سیلی زدن محکم شبیه شده ... یک بار ... دو بار ... بارها ... تا چهار صبح
    باید بگویم واقعا به صورتی حیوانی برگزار شد ولی هردو به آن احتیاج داشتیم ... من به کسی که ادا و اطوار نداشته باشه و او به کسی که کم نیاورد
    هنوز صدای نفسهای آغشته به جیغش را می‌شنوم و باز هم خون ، همچون گدازه‌های آتشفشان در بدنم جریان می‌یابد و دیو درونم فریاد می‌کشد
    آه خدای من ... چه مرگم شده ؟ ... ـ
    تمام بدنش برق می‌زد ... و چشمانش بیشتر و وحشیانه‌تر ... موهای سزش وز خورده به صورتش ریخته بود ... و صدای فریاد لذتش در هر بار تجربه اوج
    نسکافه جوابم کرده ... راه می‌روم و نسکافه می‌خورم تا از فشار این افکار کاسته شود ولی هنوز هستند انگار همین الان دارن دوباره اتفاق می‌افتند ... از لباسهایی که آن روز تنم بود بدم میاد ... می‌خواهم هرشب ملافه‌هام را عوض کنم ... از نگاههای مستقیم به داخل حدقه چشمم بدم میاد ... بزرگترین نقطه ضعفم هم در همین نگاههاست ... خصوصاً اونایی که نگاهها در هم چنگ انداخته و نمی‌شه زاویه دید را عوض کرد ... انگار چند لحظه همه چیز متوقف می‌شود جز یک درک شهودی ... و انتقال حسی از جنس عطش ... ـ
    یوگا هم فایده نداشت ... به صدای ظریف حساس شدم ... به نگاههایی که وقتی سر رو به پایینه و انتظار میره چشمها زمین رو نگاه کنن به چشم نفوذ میکنن ... لعنتی ! درسهاشو خیلی خوب بلده ... همه درسهاروبلده ... گربه هم اینطوری نمیتونه خودش رو توی بغل کسی لوس کنه ...ـ
    و بدترین قسمت احساس حرارت تابان پوست صاف ، براق و برنزه ... آه خدای من !ـ










    پ.ن
    *
    DevilMayCry3(special edition)
    را در سه روز تمام کردم( برای تعریف از بازی همینقدر بگم که کار کپ کامه... همون که رزیدنت ایوِل و داینو کریزیست رو خلق کرد ... و الان هم دارم
    TimeShift
    را تمام می‌کنم ... به این میگن بازی ! چی؟ موشک داره میاد تو صودتت ؟! زمان رو نگه دار - برو کنار - کسی که شلیکش میکنه بکش و همه تو را می‌بینند که با سرعت نور حرکت کردی و دوباره ظاهر شدی و چندین گلوله آنها را کشته !!! ... فقط برای کسایی که کارت گرافیک جی‌فورس دارن و می‌خوان بازی کنن باید آپ دیت مربوطه را از سایت ان ویدیا د.ل. کنن که حدود چهل مگ هست اگرنه بازی اجرا نمیشه ... و درضمن اضافه کنم
    DayWatch
    را اصلا نخرید چون اول: زبانش روسی است و دوم: بچه‌بازی است و سوم: جزو گندهای شرکت تکین هست که نمیدونم چه مرضی داره و باز هم تاکید که محصولات تکین را نخرید چون اکثراً مشکل اجرا دارند





  • فانی جان اگه این نوشته را می‌خوانی در جریان باش ما آمدیم کامنت بگذاریم نشد چاره‌ای بیندیش تا سیب نخوردم کار دست خودم بدم !!!‌ـ
    راننده تاکسی و سکوت‌آبی هم همینطور ! ـ
    هاله و پری دریای هم در جریان باشین کامنت نوشتم ولی ثبت نمیشد ... دستگاه من هیچیش نیست ! وبلاگهای شما خرابه !!!‌ـ
    پاپ آپ بلاکر هم ندارم !!! ـ
    از شوخی گذشته : نمیدونم چرا نتونستم کامنتهامو ثبت کنم ولی غرض اینه که بگم به یاد همه دوستان هستم



  • Tuesday, November 20

    مملکت فضولها و جاسوس‌ها








    اینکه من 1 ساعت بخوابم یا صد ساعت بنظر نمیاد جز من به کسی ربط داشته باشه ولی همه ربطش میدهند !!!!!! اگر بدن به خواب احتیاج نداشته باشه که آدم مرض نداره الکی بخوابه ؟! ... از آهن بدنم هم مطمئنم !!! کمبود آهن ندارم که الکی بخوابم !! ـ
    تنها سوالی که همیشه عصبانیم می‌کنه اینه که ازم بپرسن چرا خوابت میاد ؟؟؟ ... خب میاد دیگه !ـ


    باید در رفتارم تجدید نظر کنم : چرا باید با حقوق سی هزار تومن در ماه به اندازه پانصدهزارتومن در ماه کار کنم ؟؟؟
    الف ) چون یک ارگانیسم بدن انسانم خل است ؟؟؟
    ب ) چون "گفتند" که وظیفه است ؟؟؟
    ج ) چون تاحالا به این موضوع فکر نکرده بودم ؟؟؟
    د ) مسلماً همه موارد بالا ؟؟؟


    مهم اینه که اصلاً مهم نیست که مهمه یا نه !!! فرمایشات سرباز دانای بنده !!! ـ



  • نتیجه گیری منطقی : اصلاً فضولی در هر موردی بتوچه

  • نتیجه‌ گیری غیر منطقی : حتماً بپرس چرا خوابت میاد یا چرا اشتها نداری و اینها ... یادت نره هااااااااااا اگه نه مریض میشی ... سوسک میشی ! ـ





  • Tuesday, November 6

    نامردی چیست ؟








  • تنها راهی که می‌تونه وجود داشته باشه که خلقت انسانها "کمی" عادلانه انجام شده باشه اینه که یک انسان چندین بار در چندین قالب متفاوت در این دنیا متولد بشه و پرونده اعمالش رو بسازه اگرنه برای اجرای عدل الهی باید خدا شونصدتا معادله میلیون مجهولی حل کنه مثلا بوسیدن یک دختر سکسی در تهران و روسیه گناهش ضریب یک و در آمریکا ضریب شش داشته باشه و در آفریقا ضریب نهصد داشته باشه ( چون در تهران واقعا ایجاد فرصت برای چنین عملی خودش به اندازه گناهش اعمال شاقه داره و در روسیه اگه دختران خوش‌اندام روس را نبوسی قدرت خدا را در خلق زیبایی زیر سوال بردی و در آمریکا هم شرایط خودش رو داره و در آفریقا طرف باید به اوج پستی تن بده ... ) ـ
    و اما این خیلی نامردیه که هیچ اداره بازرسی‌ای برای شکایت از خدا نیست ! مثلاً چرا من باید تا سن بیست و چهار سالگی گرفتار یک پدر خسیس می‌شدم و در نتیجه به علت سو تغذیه نه رشد قدی خوب داشته و نه توانایی کسب رتبه‌های عالی علمی با توجه به هوش خوب و نه فرصت رفتن به کلاسهای گوناگون ؟؟؟ ( اگه یک نفر صداش در بیاد بگه "حتماً حکمتی در کار بوده" به خداوندی خدایی که یا یکی هست یا چندتان در چند دنیای مختلف عین فیلم هاستل با مته سوراخ سوراخش میکنم !!!!!! )ـ
    دیشب در مهمانی‌ای بودم که یک خانواده حضور داشتند ... چقدر صمیمی ... چقدر موفق ... دخترانی زیبا و بلند قامت ... افرادی تحصیل کرده و موفق ( هوی ! ... منم دارم فوق میخونماآآآ ... بیسوات بچه باباته ! ) و از همه مهمتر شاد ... خدارو شکر عقده‌ای نشدم ... حداقل در قیاس با قشر وسیعی از مردمان این اقلیم ... یا حداقل فعلاً که نشدم ! ... و این انصاف نیست ... که من حتی خانواده‌ای ندارم ... به طور رسمی اگر نه غیر رسمی چرا ... توضیحش سخته که این حالت چطور ایجاد میشه بنابر این باشه برای بعداً ... بعد خدمت که بیوگرافیم نوشته خواهد شد ...


  • نتیجه گیری منطقی : من هیچ عدلی نمی‌بینم

  • نتیجه‌گیری غیر منطقی : اگه من میلیاردر بودم با حفظ امتیازات فعلی عدل را تایید می‌کردم ... خدایا یا پول رو برسون یا من میگم عادل نیستی ... تازشم قدم هم باید یک و هشتادو پنج اونطورا بود ... تازه چشمهای آبی و موهای صاف رو هم تخفیف دادم ... شهرت هم نمی‌خوام ... آم م م م م م ... بماند که اسمی از انگشتر حضرت سلیمون هم نبردیم !!!‌ـ


    پ‌ن

  • گاهی به خودم میگم عیبی نداره ... روند زندگی اینطور بود که فامیل نداشته باشم و دوستانم بسیار دور ... منم میشم عین این کاراکترهای داستان‌ها که سرشون به کار خودشونه ، همیشه چهرشون جدیه و همیشه وقت غروب بارونیشونو تنشون میکنن و میرن تو فضای باز دست به سینه در جریان باد به افق نگاه میکنن و فردا دوباره در سکوت زندگیشون تا غروب صبر میکنن ( البته من مثل این کاراکترها تو فیلمها خیلی امکانات فشین و میک‌آپ و گریمور ندارم ! ... ولی خب ... ) ولی ای کاش خدا هم بازرس داشت ... دادگاه داشت ... میرفتم وکیل می‌گرفتم ازش شکایت می‌کردم‌! ببینم چرا ؟؟؟







  • Friday, November 2

    oh g !









  • بعضی‌ها وقتی سوار ماشین می‌شوند می‌گویند لطفاً صداشو کم کنین ! ـ بعضی میگن لطفاً خاموشش کنین ! ـ من میگم یا یک آهنگ شاد بذارین یا خاموشش کنین و همه یک طوری نگاهم میکنن انگار از ژوپیتر اومدم و دوتل شاخک رو سرم هست !!! ـ و عکس‌العمل‌ها هم جالبه ؛ "آقا مثل اینکه شما خیلی شادین ؟! " ـ من فقط حوصله ندارم شعرهای آشغال هموطنان آشغالی رو بشنوم که همه فکروذکرشون گدایی محبته و آدمهایی که اصرار دارن با نشون دادن علاقشون به این افاضات بگن چقدر بدبختن و درضمن آره ! دوست دارم شاد باشم مشکلیه ؟؟؟


  • سرم داره میترکه که البته میدونم به کسی ربطی نداره همانگونه که به کسی ربطی نداره که من اینجا چی‌چی مینویسم نه !؟


  • دیوانه میگوید
    خب چیه مگه یک کلفت خوشگل و خوش بروبالا دل نداره ؟؟؟
    گناه داره یک سرودستی به سرش بکش ! ... ببین طفلکی میدونسته امروز تنهایی چه به سر و روش رسیده ... چه شلوار تنگ و چسبونی پوشیده ... مانتوشم که امروز درآورد ( خونتون چقر گرمه ! فنکوئل‌ها رو روشن کردیــــــــــــن ؟؟ وااااای هوا هنوز خـــوبـه آقــا (فامیلی بنده 1‌) و مادرعزیزتر از جان هم که خونه نیست لازم باشه مانتو تنش باشه و رو بگیره !!!!!! )ـ
    خداییش وقتی اونطوری با خنده ریزه میزه حرف می‌زد خیلی لوند شده بود ... بخصوص وقتی گفتی کامپیوتر روشنه آبش روش نریزه و لبش رو گاز گرفت گفت حواسم هست اگه بریزه که خاک تو سرم !!! ... یعنی خاک تو سرت !! نظافت اطاق تو امروز حداقل نیم ساعت بیشتر طول کشید ، اینهمه بهت لطف داره بعد میاد از کنارت رد شه جاخالی میدی نماله ؟؟؟ ببین چه مظلوم نگاهت کرد ! چرا آخه فکر منفی میکنی رجع بهش ؟؟! ... میاد مونیتور رو تمیز کنه چشمات خراب نشه سرت رو میکشی عقب به سینه‌هاش نخوره ؟؟؟ ... لعنتی مانتوعه هم همچین یه دولایه بزرگتر نشون میده بماند که آدم میگه الان جر میخوره و سینه‌ها می‌زنه بیرون ... عطرش هم بد نیستاآآآآ !!! میگه کلاسش زیاد پایین نیست ـ
    امروز چاییت رو هم آورد تو اطاقت ! ... با قر تو کمرم فراوونه ... بفرمایین ( هرچی مکس کرد دید فایده نداره حواست تو مانیتوره ) ... میگفتی یکی هم برای خودش بیاره !!... چند دفعه باید بهت بگه آقای مهندس که تحویل بگیری آخه ... آقای مههننننننننندسسسسسسس ؟ ... من جا اون بودم تسلیم میشدم ... پوستش هم صاف ... منتهی خب دیگه بهت لطف داره ـ


  • عاقل می‌گوید
    ...
    عاقل نمی‌گوید
    عاقل چیزی نمی‌گوید ... عاقل اجازه ندارد حرفهای تحریک آمیز بگوید و نیز اجازه صدور فرمان‌های ضد‌اخلاقی ندارد اگرنه مسلم وراجی می‌نمود


  • اِهِم ! ... شخص شخیص خودم افاضه می‌فرمایند ! من ... نمی‌تــــــــــونم ! ... جسارتش رو ندارم ؟! ... هنوز می‌ترسم ... هنوز آبرویم و افعالم با بقیه ساکنین این خونه بهم گره خورده ... اگرنه شرمی ندارم ... آخه همش مگه چند دقیقه طول میکشه و مگه چه خبره ؟ برخورد بافتهای پوستی دو سیستم حیاتی از دو ساختار جدا از هم !!!!!!ـ


  • نتیجه‌گیری منطقی : الان واحد منطقم خرابه ! ـ

  • نتیجه‌گیری غیرمنطقی : یکی منو بکشه !!!‌ـ

  • نتیجه‌گیری اخلاقی : برا من یکی از اخلاق حرف نزن !؟

  • نتیجه‌گیری غیر اخلاقی : به یک کلفت خوش‌رو و خوش اندام با روابط عمومی بالا و پایین با حقوق لایزال نیازمندیم ... ترجیحاً خانم ! ـ