Tuesday, November 6

نامردی چیست ؟








  • تنها راهی که می‌تونه وجود داشته باشه که خلقت انسانها "کمی" عادلانه انجام شده باشه اینه که یک انسان چندین بار در چندین قالب متفاوت در این دنیا متولد بشه و پرونده اعمالش رو بسازه اگرنه برای اجرای عدل الهی باید خدا شونصدتا معادله میلیون مجهولی حل کنه مثلا بوسیدن یک دختر سکسی در تهران و روسیه گناهش ضریب یک و در آمریکا ضریب شش داشته باشه و در آفریقا ضریب نهصد داشته باشه ( چون در تهران واقعا ایجاد فرصت برای چنین عملی خودش به اندازه گناهش اعمال شاقه داره و در روسیه اگه دختران خوش‌اندام روس را نبوسی قدرت خدا را در خلق زیبایی زیر سوال بردی و در آمریکا هم شرایط خودش رو داره و در آفریقا طرف باید به اوج پستی تن بده ... ) ـ
    و اما این خیلی نامردیه که هیچ اداره بازرسی‌ای برای شکایت از خدا نیست ! مثلاً چرا من باید تا سن بیست و چهار سالگی گرفتار یک پدر خسیس می‌شدم و در نتیجه به علت سو تغذیه نه رشد قدی خوب داشته و نه توانایی کسب رتبه‌های عالی علمی با توجه به هوش خوب و نه فرصت رفتن به کلاسهای گوناگون ؟؟؟ ( اگه یک نفر صداش در بیاد بگه "حتماً حکمتی در کار بوده" به خداوندی خدایی که یا یکی هست یا چندتان در چند دنیای مختلف عین فیلم هاستل با مته سوراخ سوراخش میکنم !!!!!! )ـ
    دیشب در مهمانی‌ای بودم که یک خانواده حضور داشتند ... چقدر صمیمی ... چقدر موفق ... دخترانی زیبا و بلند قامت ... افرادی تحصیل کرده و موفق ( هوی ! ... منم دارم فوق میخونماآآآ ... بیسوات بچه باباته ! ) و از همه مهمتر شاد ... خدارو شکر عقده‌ای نشدم ... حداقل در قیاس با قشر وسیعی از مردمان این اقلیم ... یا حداقل فعلاً که نشدم ! ... و این انصاف نیست ... که من حتی خانواده‌ای ندارم ... به طور رسمی اگر نه غیر رسمی چرا ... توضیحش سخته که این حالت چطور ایجاد میشه بنابر این باشه برای بعداً ... بعد خدمت که بیوگرافیم نوشته خواهد شد ...


  • نتیجه گیری منطقی : من هیچ عدلی نمی‌بینم

  • نتیجه‌گیری غیر منطقی : اگه من میلیاردر بودم با حفظ امتیازات فعلی عدل را تایید می‌کردم ... خدایا یا پول رو برسون یا من میگم عادل نیستی ... تازشم قدم هم باید یک و هشتادو پنج اونطورا بود ... تازه چشمهای آبی و موهای صاف رو هم تخفیف دادم ... شهرت هم نمی‌خوام ... آم م م م م م ... بماند که اسمی از انگشتر حضرت سلیمون هم نبردیم !!!‌ـ


    پ‌ن

  • گاهی به خودم میگم عیبی نداره ... روند زندگی اینطور بود که فامیل نداشته باشم و دوستانم بسیار دور ... منم میشم عین این کاراکترهای داستان‌ها که سرشون به کار خودشونه ، همیشه چهرشون جدیه و همیشه وقت غروب بارونیشونو تنشون میکنن و میرن تو فضای باز دست به سینه در جریان باد به افق نگاه میکنن و فردا دوباره در سکوت زندگیشون تا غروب صبر میکنن ( البته من مثل این کاراکترها تو فیلمها خیلی امکانات فشین و میک‌آپ و گریمور ندارم ! ... ولی خب ... ) ولی ای کاش خدا هم بازرس داشت ... دادگاه داشت ... میرفتم وکیل می‌گرفتم ازش شکایت می‌کردم‌! ببینم چرا ؟؟؟







  • 2 Comments:

    Blogger Unknown said...

    hanuz ke kheili nagzashte az khabare ghabulitun hanuzam daghe na?!inam tabrikate man:

    eeee ghabul shodin be salamati tabrik migam . enshala ke in kuchiktarin movafaghiate zendegitun bashe va heeeeey movafagh beshin vali khaste konande mishe ke na?be harhal movafaghiate tanha kafi nist ke ishala khoshbakht bashi madar!!:D rasti chera gofin familil nadarid? madaretun ham jozve famil mahsub mishe dige!!

    12:25  
    Anonymous Anonymous said...

    فقط خواستم بگم به نظر منم باید شونصد تا معادله کلی تا مجهولی حل کنه...

    15:15  

    Post a Comment

    Subscribe to Post Comments [Atom]

    << Home