Monday, October 30

نکته

از سرور سپنتا اکانت نخرید بخصوص ای دی اس ال : هر هفته چندبار مشکل پیدا می کنه که وقتی به پشتیبانیش زنگ می زنید میندازن گردن مخابرات ( بیا و ثابت کن !!! ) و بخصوص در ساعات عصر که زنگ می زنی که جواب ها همه سر بالان - روزی که می خوای باهاشون قرارداد ببندی و پول رو بدی مثلا" برای اشتراک سبز میگن که ریت دانلود شش ممیز شش هست بعد از یکی دو ماه یه روز می بینی بجای شش ممیز شش شده چهار !!! بعد که زنگ می زنی به پشتیبانی یه احمقی پشت تلفن سعی میکنه برهان بیاره که نه اصولا ریتت باید چهار باشه و بنا به قضیه یونجه هرچی بهش میگی تا همین دیروز شش بوده نمیفهمه و در کمال نفهمی میگه ناراحتین پس بدین بقیه پولتونو بگیرین !!!ا اصولا" فرق یه کارمند عقب مونده با پیشرفته اینه که کارمند کمپانی پیشرفته میگه حق با مشتریه عقب موندهه میگه همینه که هست نمی خوای برو جای دیگه
حالا شده كه با اپراتور اتوماتيك تلفنی مراكز روانپزشكی تماس بگيرين؟ سوء تفاهم نشه! نميگم زبونم لال خل و چل تشريف دارين! ولی اگه برای رزرو اتاق برای مادر زنتون / مادر شوهرتون تماس گرفتين با چنين جملاتی روبرو ميشين سلام... از تماس شما با مركز بيماريهای اعصاب و روان متشكريم. لطفا" تلفن خود را در وضعيت تون قرار دهيد و قسمت مورد نظر خود را انتخاب نماييد...ـ
اگر شما دچار اختلال وسواس هستيد شمارهء1 را 10 مرتبه فشار دهيد. يا اگر مايل هستيد 20 مرتبه فشار دهيد!ا
اگر شما دچار اختلال وابستگی شديد هستيد از يك نفر خواهش كنيد كه شمارهء2 را برای شما فشار دهد!ا
اگر شما دچار اختلال چند شخصيتی هستيد شماره های3 و 4 و 5 و7 را فشار دهيد!ا
اگر شما دچار اختلال بدبينی هستيد آنقدر پشت خط بمانيد تا مطمئن شويد از جانب ما بلايی سرتان نازل نمی شود ، سپس هر شماره ای كه مايل هستيد فشار دهيد!ا
اگر شما دچار اختلال اسكيزوفرنی هستيد به صداهايی كه به شما می گويند كدام شماره را فشار دهيد گوش كنيد!ا
اگر شما دچار اختلال افسردگی هستيد مهم نيست كدام شماره را فشار دهيد... در هر صورت به زودی می ميريد!ا
اگر شما دچار اختلال هجوم افكار پوچ و بيهوده هستيد شمارهء8 را فشار دهيد و سپس رئيس مركز شخصا" با شما تماس خواهد گرفت!ا
اگر شما دچار اختلال دوقطبی هستيد شمارهء6 را فشار دهيد و سپس پيام خود را پس از صدای بوق يا قبل از صدای بوق يا بعد از صدای بوق يا قبل از صدای بوق بگذاريد. لطفا" منتظر صدای بوق باشيد!ا
اگر شما دچار اختلال در حافظهء كوتاه مدت هستيد شمارهء9 را فشار دهيد. اگر شما دچار اختلال در حافظهء كوتاه مدت هستيد شمارهء9 را فشار دهيد. شمارهء9 را فشار دهيد. اگر شما دچار اختلال در حافظهء كوتاه مدت هستيد شمارهء9 را فشار دهيد.شماره 9 شماره 9 شماره 9!ا
اگر شما دچار اختلال احترام به نفس هستيد لطفا" تماس را قطع كنيد. اپراتورهای ما نمی خواهند با شما صحبت كنند!ااگر شما دچار اختلالات وابسته به يائسگی هستيد آمپول را زمين بگذاريد ، تماس را قطع كنيد ، كولر را روشن كنيد ، دراز بكشيد و گريه كنيد! پس از10 دقيقه احساس بهبودی خواهيد كرد!ا
اگر شما دچار تمام اختلالات ذكر شده بطور همزمان هستيد سلام رئيس! روزتون بخير رئيس. خسته نباشيد. شمارهءـ 0 رو فشار دهيد تا به دفتر منشيتون وصل كنيم!ا

بزرگراه شهید احمدی نژاد


خیلی دلم می خواد بزرگراه شهید محمود احمدی نژاد ( محمود قدم خیر ) زود تر افتتاح بشه ! نه اینکه می خوام سر به تنش نباشه چون نفت رو آورده سر سفره هامون یا چون اوضاع اقتصادی و تورم و بیکاری اونطوری شده که الان هستآآآآآ ... برای اینکه آرزو دارم سعادتمند بشه برا همین آرزو میکنم هرچه زودتر شهید بشه !!!ا

Sunday, October 29

فکرشو بکن !! یه نفر با لباس پوشیدنش بگه من با تو فرق دارم من از تو بهترم !! و نمیذاره هم که تو مثل اون لباس بپوشی ولی دم از برابری انسانها و تواضع بزنه !!!ا و فکرشو بکن چقدر احمق هستن اونایی که با ابروهای بالا رفته و چشمای از حدقه در اومده با تعجب میگن راست میگه هـــــــــــــاآآ !!!ا

Friday, October 27

یک نکته !!!ا
چهار پنج روز هیچ مطلب جدیدی نذاشتم تعداد بازدیدکننده های جدید وبلاگ دو برابر همیشه بوده کسی میدونه این مساله از چه منطقی پیروی میکنه ؟؟؟ـ

سفر شمال

چند روزی با دوتا خل و چل دیگه رفته بودیم شمال
سفر شمال مثل همیشه خوش گذشت و برای شما مجردها چند توصیه دارم
یک ـ این چندتا شهر رو حتما توی فهرست مسیرتون داشته باشین ـ رامسر - لاهیجان
دو ـ این مکانهای توریستی رو هم از قلم نندازین : تله کابین نمک آبرود - پارک شیطان کوه لاهیجان - سواحل چمخاله در حوالی لنگرود
سه ـ برای پسرهای مجرد یک توصیه مهمتر : بدون فامیل و تنها با آشنایان سفر کنید
چهار ـ برای اقامت این مکان ها در اولویت هستند : زیباشهر ( توپ از همه نظر ) ـ آکام شهر ( آرام ـ زیبا و به یاد ماندنی ) ـ خزرشهر ( برای بند سه گفته شده حرف نداره ) ـ سواحل چمخاله ( برای کمپینگ و چادر زدن و آتیش روشن کردن و... ) ـ

Thursday, October 19






جنبه داشته باشید و تا آخرش صبر کنید

Saturday, October 14

دختران نجیب

اپیزود اول
ـ اگه مامانت منو ببینه حتما از من خوشش میاد !ـ
ـ وقتی من نمیخوام با تو ازدواج کنم اصلا لزومی نداره مامانم تورو ببینه !!ا
ـ چقدر تو زود تصمیم می گیری!ـ


اپیزود دو
زیـــــــــنگ !ـ
ـ بله ؟
ـ سلام من دختر همسایتون آقای فلانی هستـــــم کلیدم رو فراموش کردم میشه در رو برام باز کنیـــــــــــــن؟؟ـ
ـ( این خانوم از وقتی فهمیده تو ین خونه یک پسر فارغ التحصیل مجرد هست کلیداشو یادش میره ببره . فقط نمیدونم چرا فقط کلید ورودی رو که آیفون تصویری داره یادش میره ولی بقیه کلیدها رو داره !! ) ـ


اپیزود سه
ـ آفلاین : خیلی ممنون که تولدم رو بهم تبریک نــگفتی !!ا
ـ آفلاین : خواهش می کنم ... هر چی فکر کردم دیدم هیچ طور دیگه ای نمی تونم جبران جواب ندادنت به آفلاینهام و به روی خودت نیاوردن تولدم رو بدم !!ا

Saturday, October 7

خاطرات یک دیوونه عاقل

دوشنبه 17 مهر روز یکشنبه
امروز قرار بود به یک تیمارستان حمله کنیم و دیوانه های آنجا را نجات دهیم . برای این منظور با اتوبوسی حامل تنی چند از بهترین نفرات تیم نجات به سمت تیمارستان رفتیم ـ
در طول راه از ماسک غواصی و کپسول اکسیژن استفاده کردیم چون تصمیم بر این بود که حمله از راه خشکی مشکل بوده و باید از راه آب عملیات انجام می شد برای همین اتوبوس تا سقف پر آب بود ـ
با استتار کامل وارد تیمارستان شدیم : همه ما رپوش های سفید پوشیده و آستین هایمان را گره زده بودیم . فقط نفهمیدیم نگهبان دروازه تیمارستان چرا شک کرد ؟؟؟ تا راننده برای اثبات دیوانه بودنش آستین های گره زده اش را نشان داد او می خواست با اسلحه ما را دستگیر کند و به راننده دستور داد پیاده شود خوشبختانه تا راننده در رو باز کرد جریان آب نگهبانه رو به زمین زد و او بیهوش شد ما هم در نهایت هوش و زکاوت و رعایت اخلاق لباسهای نگهبان رو در آوردیم و "پوشیدیم" و به سمت در ساختمان رفتیم . ولی خودمانیم عجب نگهبان های زیرکی داشتند. نگهبان در ساختمان با دیدن اون همراهمان که شورت نگهبان دروازه را پوشیده بود فورا اسلحه اش را در آورد و به ما گفت "زود بروید داخل!" ما هم از خدا خواسته بدون تلفات رفتیم داخل. بعد گفت " الان دکتر را صدا می کنم بیاد بهتون آمپول بزنه!" یکدفه یکی داد زد "به من فحش دادی" و کوبید تو سر نگهبان. همه ما با دوست جدیدمان دست دادیم و از او خواستیم با ما بیاید فرار کند اما او پا به فرار گذاشت و فریاد زد : "پرســـــــتاااااااااااااااار...آآآآآآآآآآآآآآآآآآ ... کمــــــــــــــــک !!!" باید اعتراف کنم همه خشکمان زده بود و در این همه سال سابقه مبارزاتی همچین چیزی ندیده بودیم این از اون یکی که حاله نور دور سرش دیده بود هم وضعش حادتر بود
بهر حال زمانبندی عملیات اجازه نمی داد معطل شویم باید زودتر می رفتیم طبقه بالا تا هم پیمانانمان را نجات دهیم ولی هرچه پیشروی کردیم نه پله ای دیدیم نه آسانسور نه طناب! نه ملافه ای که از پنجره آویزان باشد !!! به ته سالن رسیدیم از در عقب هم خارج شدیم ولی خبری از طبقه دوم نبود !!ا
اتوبوس منتظرمان بود . در حین خروج هیچ نگهبانی ندیدیم بجز یکی که نفهمیدیم چرا رفته بود زیر اتوبوس خوابیده بود !ا
عملیات با شکست روبرو شد
در این بین فقط یک دیوانه را توانستیم نجات دهیم او نگفت چرا مسولین آسایشگاه آستین هایش را گره نزده بودند فقط مرتب می گفت " به چه زبونی بگم... من دیوونه نیستم... من دکتر هستم" طفلک خیلی مشاعرش مختل بود فکر می کرد دکتره حتی یک کارت هم برای خودش ساخته بود که روش نوشته بود او روانکاو اون آسایشگاهه!!!ا
امروز از جلوی آسایشگاه رد شدم ولی هرچی نگاه کردم طبقه دوم را ندیدم. احتمالا از ترس حمله احتمالی مجدد ما برده بودنش جای دیگه...!ا

بالش

به یکی می گن با بالش یک جمله بساز. می گه: با تفنگ زدم به یه کفتر خورد تو بالش. می گن: نه، منظورمون توشک و بالش هست. می گه: با تفنگ زدم به یه کفتر توشک بودم که خورد توبالش یا نه
به یکی مي گن با سي دي جمله بساز. مي گه چسيدي. مي گن: نه، با سي دي صوتي جمله بساز. مي گه: گوزيدي...؟؟
به یکی می گن با اسم ماشین ماتیس جمله بساز. می گه: مات ایس یور نیم؟
به يکی می گن: با وطن جمله بساز. می گه: ديروزرفتم حمام و سر و تنم را شستم. می گن: منظور «ط» دسته
داربود. می گه: اتفاقا منم با تي دسته دار شستم !!!ا
به يكي مي گن با شاش جمله بساز. مي گه من و پرويز و داداشاش رفتيم سينما. مي گن بابا جون شاش يعني جيش. مي گه: خب، آبجيش هم بود ديگه

سوالات یک دیوونه عاقل

ولگردی ... ولگردی چطوریه ؟ یعنی چطوری باید ولگردی کرد؟؟؟!ـ
یه نفر کشف میکنه مغزش کار نمیکنه پس نتیجه میگیریم که مغزش کار کرده که فهمیده مغزش کار نمیکنه پس مغزش ... بلاخره کار میکنه یا نمیکنه؟؟؟!اـ

Sunday, October 1

اگر سارا، نازنين، عسل و رويا با هم بيرون بروند، همديگر را سارا، نازنين، عسل و رويا صدا خواهند زند. اگر بابك، سامان، آرش و مهرداد با هم بيرون بروند، همديگر را گودزيلا، بادام زميني، تانكر و لاك پشت صدا خواهند زد

مگه نه؟؟؟

خاطرات یک دیوونه عاقل : ایران زمین


حیف که می ترسم براش دردسر بشه ولی می خواستم از مربی رانندگی خوبم در موسسه آموزش رانندگی ایران زمین تشکر کنم چون یه امروز حواسم نبود یه پاژرو ( سه تا از این دختر پت و پهن های بی ریخت ) پشت سرمون داشت برامون بوق می زد بهم گفت چی شد ؟؟؟ اموز نمی خوای اذیت کنی ؟! و من همانجا ترمز کرده - سر فرصت در حالی که دستها را به مشت کنار سر برده بودم خمیازه غرایی کشیدم ( سر فرصت ) - بعد که دختره از رو رفت و بوق زدن از سرش افتاد حرکت کردم و باز هم مربی خوبم اجازه داد با تخت گاز محل را ترک کنم
کسی میدونه چرا وقتی من گواهینامه دارم کلاس رانندگی میرم؟؟؟
مربیم همیشه به من گفته "جوان مودب وبی شروشوری مثل شما کم پیدا میشه"...ـ
یادش بخیر...دستی کشیدم....!!!ا