Sunday, October 1

خاطرات یک دیوونه عاقل : ایران زمین


حیف که می ترسم براش دردسر بشه ولی می خواستم از مربی رانندگی خوبم در موسسه آموزش رانندگی ایران زمین تشکر کنم چون یه امروز حواسم نبود یه پاژرو ( سه تا از این دختر پت و پهن های بی ریخت ) پشت سرمون داشت برامون بوق می زد بهم گفت چی شد ؟؟؟ اموز نمی خوای اذیت کنی ؟! و من همانجا ترمز کرده - سر فرصت در حالی که دستها را به مشت کنار سر برده بودم خمیازه غرایی کشیدم ( سر فرصت ) - بعد که دختره از رو رفت و بوق زدن از سرش افتاد حرکت کردم و باز هم مربی خوبم اجازه داد با تخت گاز محل را ترک کنم
کسی میدونه چرا وقتی من گواهینامه دارم کلاس رانندگی میرم؟؟؟
مربیم همیشه به من گفته "جوان مودب وبی شروشوری مثل شما کم پیدا میشه"...ـ
یادش بخیر...دستی کشیدم....!!!ا

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home