Monday, January 29

اگر آن ترک شیرازی









حکایت دعوا بر سر < خال > از زمان خواجه حافظ شیرازی آغاز گردید و تا زمان معاصر ما کشیده شد ! داستان با بیتی از اشعار حافظ شروع گردید . سپس صایب تبریزی در سالهایی بعد بگونه ای انتقادی و با الگو برداری از اصل شعر حافظ را محکوم به اشتباهش کرد و نهایتا شهریار پاسخی زیبا و شنیدنی برای صایب تبریزی سرود


حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را


صایب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

شهریار
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صایب که می بخشد سرو دست و تن و پا را
سرو دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را


البته موارد بالا بصورت رسمی و از قول شاعران شناخته شده بود . بهرحال داستان به اینجا ختم نشد و در گوشه کنار اشعاری را با مضامینی مشابه داریم

مثلا


اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
فدای مقدمش سازم سرودست و تن و پا را
من آن چیزی که خود دارم نصیب دوست گردانم
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را



ویا در جایی دگر کمی طنزآلود



آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم
زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را
و عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را
چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا



اما داستان باز هم ادامه یافت


اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟
که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست
که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را



و نهایتا به این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداند


چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
وجود او معمایی است پر از افسانه او افسون
ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را

جنابعالی نظری ندارین ؟؟؟ :D




شد خزان گلشن آشنايی








واقعیت اینه که این وبلاگ اونقدر سنگین و با شخصیت نیست که جای نوشتن ترانه "شد خزان" باشه ولی خودم مدت ها دنبال ترانه و آهنگش بودم برای همین متن رو اینجا می نویسم و لینک دانلود را در لینکهای پايين صفحه گذاشتم




شد خزان گلشن آشنايی
بازم آتش به جان زد جدايی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو نديدم جز بد عهدی و بی وفايی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهرووفايی
نوگل گلشن جوروجفايی
از دل سنگت آه
دلم از غم خونين است
روش بختم اين است
از جام غم مستم
دشمن می پرستم
تا هستم
تو مست از ميل چمن
چون گل خندان از مستی بر گريه من
با دگران در گلشن نوشی می
من زفراغت ناله کنم تا کی
تو می چون ناله کشيدن ها
من و چون گل جامه دريدن ها
به رقيبان خاری ديدن ها
دلم از غم خون کردی
چه بگويم چون کردی
دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفا داری
که شکستی چون گل بس عهد مرا
دريغ و درد از عمرم
که در وفايت شد طی
ستم زياران تا چند
جفا به عاشق تا کی
نمی کنی ای گل يکدم يادم
که همچو اشک از چشمت افتادم
تا...که...بی...توبود
از...غم...خون...دل من
آه از دل تو
گر چه زمهنت خارم کردي
با غم و حسرت يارم کردی
مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من
هرچه توانی ناز
کز عشقت میسوزم گل


Thursday, January 25

پسرم دوستت دارم








اپیزود اول
پسرم اگه یه موقع کاری پیش اومد حتما بهم خبر بده!ا


اپیزود دو
اگه یه دفعه دیگه وسط روز زنگ بزنی بگی فلان کار باید تا فلان روز انجام بشه ، بخدا کلت رو میکنم !!!!ا




لطفا من رو بفرستین مرز !!!ا








یک ماه از خدمتم گذشته ولی فرماندمون یکبار هم بهم غر نزده
...
در همین مدت مادرم هفته ای یکبار منو دیده ولی بارها سرم غر می زنه
...
گفتین برای اعزام به خارش دنبال داوطلب می گردین ؟؟؟



__________________________________________________________________


Friday, January 12

change your view








شرلوک هلمز، کارآگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: "نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟" واتسون گفت:"میلیون ها ستاره می بینم".هلمز گفت: "چه نتیجه ای می گیری؟". واتسون گفت: "از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری ست، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد"ـ
شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت: "واتسون! تو احمقی بیش نیستی! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند !!!"ـ



Thursday, January 4

یک پادگان تا دندان مسلح !!!ا








در مراسم توجیهی نگهبانی و گشت برایمان توضیح میدهند که اگر از کسی اسم رمز را فراموش کند ، نگهبان می تواند او را وادار به حالت شنا کند و غیره و در این رابطه می خوانیم برخی گفته ها و شنیده های دوستان را




ـ من میگم بهترین کار اینه که اگر از دور دیدیم طرف قپه داره ( یعنی سرگردی ، سرهنگی ، چیزی بود ) بریم پشت یک دیوار یا درخت وایسیم و اسلحه رو ( که خالیه ) طوری با دو دست بگیریم که قنداق رو به بالا باشه بعد که طرف رسید بکوبیم تو صورتش بعد بریم بالا سر مصدوم بگیم "اااا... جناب سرهنگ شما بودین !؟"ـ
Image and video hosting by TinyPic


ـ ... اگر سرهنگ مرهنگ دیدین شما کلمه عبور رو بپرسین ولی کار نداشته باشین کلمه عبور درست بود یا نه ، بهش شنا ، بدین بعد در همون حالت بهش بگین بچرخه ، بعد قر بده ، بعد سینه خیز ببرین تحویلش بدین بگین کلمه رمز رو اشتباه میگفته ، کسی نمیتونه ثابت کنه اینطور نبوده که !!ا
Image and video hosting by TinyPic




و اما فردای آن شب که گشت داشتیم از برو بچه ها در مورد گشتهایشان سوال پرسیدیم و اینها از شنیده هاست


ـ ... یدفه دیدیم یکی داره رد میشه گفتیم "ایست ... سیاهی کیستی..." نتیجه اینکه طرف هم ما رو پشم هم حساب نکرد و رفت !!!ـ
ـ هیچ کاری نکردی ؟؟
ـ نه ! بمنچه !! خودشون گفتن درگیر نشین !ـ



ـ ما یه نفر در کل پست دیدیم که بهش ایست دادیم ، اونم به ایست توجهی نکرد و اومد جلو به ما گفت که به پاسدار ایست نمیدن که!ـ





نتیجه منطقی : این فیلمهایی که نشون میدن چندتا بچه دبستانی یه پایگاه با آدم های اسلحه به دست رو زیرو رو میکنن همچینا هم دور از واقعیت نیست !ـ



در کلاس عقیدتی








http://a-wise-mad-guy.blogspot.com
... ولی اگر دیدید یک کافر در حال غرق شدن هست اصلا نیازی به شکستن نماز نسیت و چه بهتر که غرق هم بشود و یکی از نادانان دنیا کم شود
ـ حاج آگا ، یی سوال داستم!ا
ـ بفرمایید
ـ میگم ، از کوزا بیفهمیم طرف کافیره ؟؟؟



حاج آقا کف کرده و ما داریم از خنده می میریم و اون بنده خدا هنوز نمیدونه چرا بقیه دارن می خندن!ا