Thursday, August 31

هویج درمانی

چی ؟؟؟!!... رقص درمانی ؟؟؟ ... نه مشکلی نیست ولی اگه خواص پزشکی رقص کشف شده منم میخوام چندتا تئوری ارائه کنم

ـ  دستشویی درمانی : در این روش بیمار "حالش خیلی خراب" است و باید فوری ببرینش دستشویی... چیه؟؟ ... پس میخواین رو فرش بالا بیاره ؟؟!اآ
ـ  پول درمانی : در این حالت که برای رفع حالت کسالت خیلی مفید است مقدار زیادی پول به بیمار داده و بگویید مال خودت. متاسفانه به علت هزینه بالای این درمان  کلی بیمار هست که حاضرند با این روش درمان شوند فقط متخصص در رابطه  با اعمال این شیوه نداریم مثلا من خودم در به در دنبال یکی میگردم یه صد میلیونی بهم بده بگه مال خودت !ا
ـ  جی اف ـ بی اف درمانی یا به بیان واضحتر استفاده از جنس مخالف. خوب همینکه نیشتان باز شده یعنی برای رفع غم و اندوه موثره ... بی جنبه ها !!ا
ـ  آمبولانس درمانی : تا گفت زده به سرم یه مانتو تنش کنین و آستیناشو گره زده با یک آمبولانس ( امبیولنس ) به نزدیکترین کلینیک روانی ببرینش
ـ  هویج درمانی : اگه کسی بغل دستتون نشسته که داره میگه این یارو دیوونست یا میگه من پرت و پلا مینویسم یک عدد هویج برداشته با تمام قوا عقده های اجتماعی خود را خالی کنید

Thursday, August 24

چلا... هیشکس منو دوشت نداله ؟!!ا

چرا قدر آقايان را نمی‌دانيد؟! كم برا‌ی‌تان ظرف شستند؟ سوسك گرفتند؟ قدتان نمی‌رسيد از آن بالا كاسه و بشقاب آوردند پايين؟
اگر اينها نباشند چه كسی به‌تان لينك می‌دهد؟ اصلاً چه كسی وبلاگ‌تان را می‌خواند؟! نديديد می‌آيند الكی الكی قربان صدقه‌تان می‌روند و از نوشته‌هايتان تعريف می‌كنند؟! توي چت هم كه ديگه هيچي...ـ

Wednesday, August 23

من دیوانه عاقل ... سر از این در نمیارم

برای بیشتر خانوم ها مهم ترین مسئله ،امنیت مالی است
با این که امنیت مالی برایشان بسیار مهم است،ولی باز هم بیرون می رن و لباس های گرون قیمت می خرن
با این که همیشه لباس های گرون قیمت می خرن،ولی مدام میگن که چیزی ندارن بپوشن
با این که می گن چیزی ندارن بپوشن، ولی همیشه هم قشنگ و شیک لباس می پوشن
با این که همیشه قشنگ و شیک لباس می پوشن،ولی می گن لباس هام دیگه کهنه و درب و داغونه
با این که میگن که لباس هاشون کهنه و درب و داغونه،ولی انتظار دارن که شما همیشه از تیپ شون تعریف کنید
با این که همیشه انتظار دارن ازتیپ شون تعریف کنید،ولی وقتی هم شما این کار رو می کنین ...حرف هاتونو باورنمی کنن

Tuesday, August 22

داستانهای یک دیوانه عاقل : شنگول و منگل و حبه انگول

دوستای عزیز و گلم سلامامشب می خوام براتون قصه ی شنگول منگول رو تعریف کنم . حتما" خودتون تا حالا 100000 بار این قصه رو شنیدید ، پس برای 100001 بار هم بشنوید ( من با تمام وجودم و از طرف خودم و جد و آبادم از شما عذ رخواهی می کنم )مثل قصه ی گذشته که گفتیم یکی بود و یکی نبود و به این نتیجه رسیدیم که به ما چه که چند تا بود ( مگه ما فضول مردمیم) قصمونو شروع می کنیم.سالها پیش که الان من دقیقا" یادم نمی یاد چند صد سال پیش بود ، در یک جنگل دور افتاده و در یک کلبه ی دوبلکس زیبا یه خانم بزی با 3 تا بچه هاش زندگی می کردند . بیچاره خانم بزی چند سال قبل شوهرش رو در یک سانحه ی هوایی از دست داده بود و بیوه شده بود . (شانس آوردیم که بیوه شده وگرنه باید می گفتیم با 30 تا بچه هاش ، خوب به من چه از قدیم گفتن فرزند کمتر زندگیه بهتر ). خانم بزی مجبور بود از کله سحر تا بوق سگ تو جنگل تاریک بچره تا بتونه به بچه هاش غذا بده. آخه اون بنده خدا سرپرست خانواده بود . هیچ کسی رو نداشت که بهش کمک کنه ،طفلکی بهزیستی هم رفته بود ولی گفته بودند اون جنگل خارج از محدوده هست و تحت پوشش نگرفتند خانم بزی رو. خانم بزی هم گفت به درک، نون بازومو می خورم و منت شما رو نمی کشم . و در نهایت مجبور بود برای گذران زندگی مثل گاو بچره. خانم بزیه قصه ی ما خیلی خوش سلیقه بود ( خونه زندگیش مثل خونه ی ما که نبود ، خیلی شیک بود . همه ی فرشهاش ابریشم بودند با نقش بز کوهی ، مبلها همه استیل ، لوسترها برنز) اسم بچه هاش به ترتیب سن ، شنگول (8 ساله )، منگول (6 ساله )و حبه انگول ( بی سواد انگول نه انگور 4 ساله ) بودند. ماشاالله چه بچه هایی با ادب ، فهمیده ، متشخص و از همه مهمتر باهوش . شنگول تو مدرسه ی فرزانگان (استعدادهای درخشان ) درس می خوند . هیچ بزی به پای شنگول نمی رسید . منگول هم پیش دبستانی بود و حبه انگور می رفت مهد کودک غیر انتفاعیه " غنچه های خر ، گاو، الاغ" . این بچه ها تنها عیبی که داشتند این بود که خیلی شیطون بودند . خانم بزی مدام حرص می خورد و می گفت : شنگول ذلیل بمیری الهی ، کم بالا پایین بپر. منگول درد بی درمون بگیری بچه ، آخه چقدر باید بگم از دیوار صاف بالا نرو . حبه انگور یه دقیقه بتمرگ تا ببینم چه خاکی تو سرم می ریزم آخه
.......
ادامه دارد

Saturday, August 12

من دیلونه... سه سالمه


دوتا ني ني پيش هم خوابيده بودن, پسره به دختره ميگه: تو دختلي يا پسل؟ دختره ميگه: نمي دونم, پسره ميگه: بذال من بلم زيل پتو ببينم, ميره و مياد ميگه: تو دختلي, دختره ميگه از كجا فهميدي؟؟؟؟ميگه: آخه جولابات صولتيه !!ا

دیوانه شناسی : قسمت چندم

بعضی دیوانه ها خودشون رو اینطوری لو میدهند
ـ من با این با لحن جدی و مصمم ! : من با این حکومت مخالفم !ا
ولی وقتی دقت میکنیم میبینیم یا چادر سیاه سرش هست یا عضو بسیجه یا میره راهپیمایی
حالت بعدی :ـ
ـ مردم ایران باید قیام کنند پدر اینارو در بیارن
ولی وقتی دقت میکنیم میبینیم این بابا از بعد انقلاب پاش را هم ایران نذاشته
مسلم آنکه این افراد دیوانه های معمولی هستند زیرا دیوانه های عاقل اصولا عقاید و اصولشان را به بحث نمیگذارند و دیگران تنها زمانی می فهمند چی توی سر ما دیوانه های عاقل هست که کار از کار گذشته !!ا

Thursday, August 3

داستان های يک ديوونه عاقل – اينيکي : فرشته محافظ


مردی داشت تو خيابون راه مي رفت که ناگهان صدايي از پشت سر گفت اگر يک قدم ديگر برداری يه آجر مي خوره تو سرت ! مرد ايستاد و همان لحظه يه آجر... نع گازش نگرفت!... با شدت جلوی پای او به زمين خورد و متلاشي شد. مرد به راهش ادامه داد و خواست برگردد وبپرسد او کيست که صدا داد زد وايسا اگرنه ميری زير ماشين ! و تا مرد ايستاد يه ماشين با سرعت از جلوی او پيچيد ...
مرد پرسيد تو فرشته محافظ من نيستي؟!! و او در حالي که حلقه نوراني دور سرش بود گفت آری فرزندم من فرشته نگهبان تو هستم
بوخــــچ !! مرده با کيسه خريد زد توسر فرشتهه که "ميــــــکشمــــــــــــــــت....... پفکـلـوس ( آره همون که حدس مي زنيد !) وقتي ميخواستم زن بگيرم کدوم قبرستوني بودی پس؟؟"



Wednesday, August 2

ديوانه شناسي : رابطه مغز و عقل

 

هيچ ربطي بهم ندارن!
مغز يک شترمرغ از چشماش کوچيکتراست ولي عقلش از خيلي از آدمايي که ما ميشناسيم بيشتراست : مثال
ـ ديوانه هايي هستن ميدونن با ديدن فلان فيلم اعصابشان خورد ميشه بازم فيلمه رو ميبينند و بعد اصرار دارن که برای ما هم تعريف کنند ! اما يک ديوانه عاقل چه فيلمي را برای تعريف کردن انتخاب ميکند ؟ مثال : ... رييس دزدها ميپرسه "ديناميت ها رو گذاشتي؟"

– " آره... تا ده بشمري منفجر ميشه!!... يک... دو..." – "بخوابين اين شمردن بلد نـيــــــــــــســـــــت...!" – "ده !!" بـــــــــــوخــــــچ!!

-  ميدونه من بين دوستاش تنها کسي هستم که آدم حسابش " ميکنم" اونوقت يه بي احترامي مي کنه که دفعه ديگه که ميبينمش سريع سيفونو بکشم !ا مثال... خودش فهميد !ا

-  ميدونه عينک ری بن اون سر شهر با پيژامه فرقي نداره . مثال: ... آخــــي! ... طفلکـــــي!... اونو که ری بن تقلبي و " موتور" داشت به تو "پياده" ترجيـــح داد ؟؟!! و بر عکسش محض اطلاع ديوانه های معمولي که عقلشون به اين مساله نميرسه : " عزيزان دلم تو ميلاد نور – گلستان-... يا هر جای ديگه که ديوانه عاقل خوشتيپي مثل مــن وسط هفته با ا.ح.س. ميره قدم ميزنه خيلي از جمعييت حاضر اگرچه بهشون نميخوره ولي يا از جواديه و راه آهن اومدن يا مال شهرستانای جوات هستن . ايدز را جدی بگيريد !