ولم کن بابا
هنوز عین جوونیام خوشم میاد یک خانم زیبا از من خوشش میاد ...ـ ... ببینم یک سوال !مادرهای شما هم وقتی ببینن دختر همسایه و یا اگر دختر هستین ، پسر همسایه بیاد دم در خونه و سی دی مثلاً ویندوزتون رو بخواد میپرسن قضیه چیه ؟؟؟ مادر که از شرکت برمیگشت دید خواهر زن همسایمون جلو در ایستاده و ازش خواست "ممکنه پسرتون رو صدا کنید !؟ "... مادر صدا کرد ... من رفتم ... سیدی ویندوز رو بهشون دادم ... برگشتم ... مادر همچنان با خنده به من چشم دوخته بود ... خندم گرفته بود ... "از کی تاحالا با همسایههامون رابطه داری؟؟؟ " ... ـ دفعه پیش که ویندوزشون خراب شده بود از من پرسیدن سیدی ویندوز دارین ؟ و من هم بهشون تقدیم کرده بودم حالا درسته بنده خدا همچینی ... اوه ! گاد !!! ... ولی فقط سیدی ویندوز رو بهشون دادم ، اتفاق مشکوکی نیفتاد که ! ـ ... و خوشم اومد ... خصوصاً که چند دفعه هم صدام کردن و ازم سوالای مختلف پرسیدن ... فقط سه دفعه پسور ویندوز رو پرسیدن و میگفتن قبول نمیکنه ... و این مکالمات که داخل خانه شنیده میشد بدتر مادرعزیزترازجان را مشکوک میساخت بسی ! ( حق میدم بهش !) ـ و یادم رفت که میخواستم برم عکاسی بدم عکسم رو تجدید چاپ کنن چون فردا حتماً باید میبردم پادگان ... یادم رفت چه روز بدی داشتم ... چقدر ناراحت بودم و خودم رو ملامت میکردم که با همکارم با صدای بلند حرف زدم ... تمام روز فکر میکردم چرا انقدر عصبی بودم امروز ... و چقدر حجم کار امروز ، خستم کرده بود ... ـ شاید برای همینه که مردم بدبخت و بیپول هم ازدواج میکنن ... نه دیگه زیادی رفت تو طرح ! ـ ... هیچ خبری نیست گفتگوهایی با لبخند و کشدادن صحبتها... قرار هم نیست همدیگر رو ببینم ... شاید دیگه هیچوقت نبینیم ... تا دفعه دیگه که دوباره ویندوز همسایه خراب بشه ولی احساس خوبی دارم ... چرا ؟؟؟؟؟؟ ... دارم دیگه ! ـ ـ
|
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home