درواقع الان حرف خاصی برای گفتن ندارم فقط همون عادت پرحرفیم باعث شده بیام و سعی کنم "یه چیزی بگم! " اما نمیدونم چی اصولاً اگه میدونستم چی میخوام بگم که اون عبارات قبلی رو نمیگفتم البته از لحاظ فلسفه الان دارم یک چیزی میگم چون گفتم پس هیچ یا هیچی ، محسوب نمیشه و از طرفی چون هیچی محسوب نمیشه و عین اینه که هیچی ننوشتم که خب اونوقت میشه هیچی !؟ ... چه جالب !!! ـ
بیشتر اومدم این عکسها رو بذارم ... ارزش دیدن دارن ... ـ love photo 1 love photo 2 love photo 3 love photo 4 love photo 5 ... اینا به این مناسبت بود که باز هوس عاشق شدن به سرم زده که امیدوارم به زودی بهبود پیدا کنم !!! ـ یعنی اینجور بگم : نه اینکه دوباره عاشق شدن ... یاد یک عشق قدیمی افتادم ... من و این دختر مدت زیادی با هم بودیم و از همون اول برخلاف تمام اصول رایج مملکتمان بهش گفتم قصد ازدواج ندارم ! ... حس عجیبی بینمون بود ، یادم نمیره که یک دفعه که اومده بود خونمون پنج ساعت تمام فقط رو پای من نشسته بود و همدیگرو بغل کرده بودیم بدون حرف بدون حرکات اضافه ! ... با هیچکدوم از معیارهای من جور در نمیاومد و من هم از نظر اون بدترین انتخاب به عنوان یک دوستپسر بودم ( خودم رای موافق میدم ! نه منت میکشم ، نه تاریخ تولد یادم میمونه ، نه خیلی خوشاندام "بودم" ( یعنی الان خیلی هستم !!!) نه آقاجان پول و پله زیادی میریخت تو دست و بالم ، ... ) ولی وقتی با هم بودیم هیچی مهم نبود . مهم این بود که بغلش کنم ... اونم میدونست من از لهجه شهرشون بدم میاد همش با لحجه باهام حرف میزد و "چیسته؟" هم منفورترین کلمه بود که بیشتر از همه میگفت ! و میدونست از موی بلند خوشم میاد ، موهاشو کوتاه میکرد ! اصلاً انگار تمام تلاشمونو میکردیم که از هم بدمون بیاد ولی نتیجه برعکس میشد آخر قصه از اولش هم مشخص بود و بعد از دانشجویی ، چندین بار هم باهم تماس داشتیم... اما خب به نتیجه نرسید... یعنی اگه میرسید جای تعجب داشت ! ـ دلم شدیدا برای اون سناریو تنگ شده ... در رو باز میکردم ـ یک بوسه ـ یک نگاه ـ در آغوش هم ـ و دیگه هیچ چیز اهمیت نداشت دوست ندارم جایگزینی براش پیدا کنم
جوابیه
نداجان نکته جالبی بود ... باید بپرسیم کجا میره اسکی که میشه اینطوری بیرون رفت ؟؟؟
فرنازجان من کی گفتم خنگی !؟ ... ولی پیچیده نیستهآآآآ :D سیستمش متاسفانه قابل تغیر نیست... یا حداقل من بلد نیستم... انتخابش با بلاگاسپات بود ... ـ این پست آخریت خیلی قشنگ بود برام ( لینک نداشت بذارمش اینجا ... آرشیوت هم غیب شده ! ) چراشو هنوز نمیدونم ولی انگار خودم تجربه میکردم... خیلی دلت پره... نتونستم کامنت بذارم اینجا نوشتم ... راستی ! عاشق اون دوتا علامت تعجب جلوی لینکمام بسی چسبید ... ای کاش سایر دوستان هم همین کار رو میکردن . یاد اون صحنه فیلم سرعت میافتم که یارو میگه "این یارو به من گفت دیوونه ! خیلی خوشم اومد " ای کاش در کاراکتر اجتماعیم هم میتونستم اون دوتا علامت تعجب رو نشون بدم "خوشم میاد" ... میخوامهاآآآآآ ! کسی قبول نمیکنه من دیوونه باشم !!! ـ
رانندهتاکسیجان من به اسکی علاقهمند نیستم ... دو سه بار دوستان بردنمان منتهی من بیشتر ایستادن کنار دریا و گوش دادن به امواج رو ترجیح میدم... " ولی ! " اسکیبازها را دوست میداریم !!! بسیار ! ... بسی بسیار ! ...ـ
ـ
|
3 Comments:
اون دو تا علامت که قابل شما رو نداشت من حاضرم سه نقطه های مقدسمم جلو اسمت بزارم اگر جاش بود البته :دی
ما دیر شما رو کشف کردیم متاسفانه ...
ma niz deleman tang shode vase un halo hava!
21 salame
chetor mage?
commentam kheili bachegoonast?
khob shekamooam chikar konam:D
belakhare oomadam iran chon delam baraye ghazaye irani tang shode bood va ye sari ham be edareha bezanam bebinam chekhabare:D
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home