Tuesday, January 1

old scars








  • درواقع الان حرف خاصی برای گفتن ندارم فقط همون عادت پرحرفیم باعث شده بیام و سعی کنم "یه چیزی بگم! " اما نمیدونم چی اصولاً اگه میدونستم چی می‌خوام بگم که اون عبارات قبلی رو نمی‌گفتم البته از لحاظ فلسفه الان دارم یک چیزی میگم چون گفتم پس هیچ یا هیچی ، محسوب نمیشه و از طرفی چون هیچی محسوب نمیشه و عین اینه که هیچی ننوشتم که خب اونوقت میشه هیچی !؟ ... چه جالب !!! ـ

    بیشتر اومدم این عکسها رو بذارم ... ارزش دیدن دارن ... ـ
    love photo 1
    love photo 2
    love photo 3
    love photo 4
    love photo 5
    ...
    اینا به این مناسبت بود که باز هوس عاشق شدن به سرم زده که امیدوارم به زودی بهبود پیدا کنم !!! ـ
    یعنی اینجور بگم : نه اینکه دوباره عاشق شدن ... یاد یک عشق قدیمی افتادم ... من و این دختر مدت زیادی با هم بودیم و از همون اول برخلاف تمام اصول رایج مملکتمان بهش گفتم قصد ازدواج ندارم ! ... حس عجیبی بینمون بود ، یادم نمیره که یک ‌دفعه که اومده بود خونمون پنج ساعت تمام فقط رو پای من نشسته بود و همدیگرو بغل کرده بودیم بدون حرف بدون حرکات اضافه ! ... با هیچکدوم از معیارهای من جور در نمی‌اومد و من هم از نظر اون بدترین انتخاب به عنوان یک دوست‌پسر بودم ( خودم رای موافق میدم ! نه منت‌ می‌کشم ، نه تاریخ تولد یادم میمونه ، نه خیلی خوش‌اندام "بودم" ( یعنی الان خیلی هستم !!!) نه آقاجان پول و پله زیادی می‌ریخت تو دست و بالم ، ... ) ولی وقتی با هم بودیم هیچی مهم نبود . مهم این بود که بغلش کنم ... اونم میدونست من از لهجه شهرشون بدم میاد همش با لحجه باهام حرف می‌زد و "چیسته؟" هم منفورترین کلمه بود که بیشتر از همه می‌گفت ! و میدونست از موی بلند خوشم میاد ، موهاشو کوتاه می‌کرد ! اصلاً انگار تمام تلاشمونو می‌کردیم که از هم بدمون بیاد ولی نتیجه برعکس می‌شد
    آخر قصه از اولش هم مشخص بود و بعد از دانشجویی ، چندین بار هم باهم تماس داشتیم... اما خب به نتیجه نرسید... یعنی اگه می‌رسید جای تعجب داشت ! ـ
    دلم شدیدا برای اون سناریو تنگ شده ... در رو باز می‌کردم ـ یک بوسه ـ یک نگاه ـ در آغوش هم ـ و دیگه هیچ چیز اهمیت نداشت
    دوست ندارم جایگزینی براش پیدا کنم





  • جوابیه

  • نداجان نکته جالبی بود ... باید بپرسیم کجا میره اسکی که میشه اینطوری بیرون رفت ؟؟؟


  • ‌فرنازجان من کی گفتم خنگی !؟ ... ولی پیچیده نیستهآآآآ
    :D
    سیستمش متاسفانه قابل تغیر نیست... یا حداقل من بلد نیستم... انتخابش با بلاگ‌اسپات بود ... ـ
    این پست آخریت خیلی قشنگ بود برام ( لینک نداشت بذارمش اینجا ... آرشیوت هم غیب شده ! ) چراشو هنوز نمیدونم ولی انگار خودم تجربه می‌کردم... خیلی دلت پره... نتونستم کامنت بذارم اینجا نوشتم ... راستی ! عاشق اون دوتا علامت تعجب جلوی لینکم‌ام بسی چسبید ... ای کاش سایر دوستان هم همین کار رو می‌کردن . یاد اون صحنه فیلم سرعت می‌افتم که یارو میگه "این یارو به من گفت دیوونه ! خیلی خوشم اومد " ای‌ کاش در کاراکتر اجتماعیم هم میتونستم اون دوتا علامت تعجب رو نشون بدم "خوشم میاد" ... می‌خوام‌هاآآآآآ ! کسی قبول نمیکنه من دیوونه باشم !!! ـ



  • راننده‌تاکسی‌جان من به اسکی علاقه‌مند نیستم ... دو سه بار دوستان بردنمان منتهی من بیشتر ایستادن کنار دریا و گوش دادن به امواج رو ترجیح میدم... " ولی ! " اسکی‌بازها را دوست می‌داریم !!! بسیار ! ... بسی بسیار ! ...ـ






    ـ
  • 3 Comments:

    Anonymous Anonymous said...

    اون دو تا علامت که قابل شما رو نداشت من حاضرم سه نقطه های مقدسمم جلو اسمت بزارم اگر جاش بود البته :دی
    ما دیر شما رو کشف کردیم متاسفانه ...

    12:47  
    Anonymous Anonymous said...

    ma niz deleman tang shode vase un halo hava!

    23:53  
    Anonymous Anonymous said...

    21 salame
    chetor mage?
    commentam kheili bachegoonast?
    khob shekamooam chikar konam:D
    belakhare oomadam iran chon delam baraye ghazaye irani tang shode bood va ye sari ham be edareha bezanam bebinam chekhabare:D

    01:50  

    Post a Comment

    Subscribe to Post Comments [Atom]

    << Home