جوابیه علیرضاجان من هم معتقدم مهم نیست یه عالمه آدم بخونن و نظر ندن یا اینکه یکی بخونه و هزارتا نظر بده ... مهم اینه که جایی داریم که حرفمون رو بزنیم و باشه تا اگه کسی خواست بخونه ... حرفایی که هرجایی و به هر کسی نمیتونیم بزنیم به دلایل گوناگون ... ـ
نیماجان عرض کردم که ... بطور کلی ... نه صرف بادمجان ! ... البته این نظر منههاآآآآآ : آره اگه یک مرد نسبت به اجسام دراز و ضخیم مختلف علاقه زیادی نشون بده خب یه جورایی جای بررسی داره !!! راستی من موفق نشدم برات کامنتمو ثبت کنم با اجازت اینجا مینویسم : ـ من اون موقعها میخواستم زورو باشم و شنل داشته باشم ... اکثر عکسهام یه ملافه این نقش خطیر رو داشت... یکم که بزرگتر شدم میخواستم نینجا بشم هرکی دوستمو میدزدید فیش فوشتش کنم! ... مدرسه که رفتم میخواستم مهندس باشم خوشتیپ بشم اون خانومه با من برقصه ! ... ... القصه الان که فقط میخوام پولدار باشم بتونم همه کارایی که میخوام انجام بدم . حالا کی برسه اون روزی که به امروز بخندم خدا میدونه ... ـ
آوینجان یک سوال داشتم : چند سالت هست ؟ ... این جوابیه نیست ، کنجکاوی شخصیه ...ـ
فرنازجان ... من نتونستم کامنتتو ترجمه کنم ... اگه منظورت رو از "سیستماتیک" و "یکی" را برام روشن کنی شاید بتونم یاد بدم ...ـ
آاااام ... یه اشکاله کوچیک پیش اومده ... ؟! ... همسایمون بعد از مدتی که از طلاقش گذشته بود دوباره ازدواج کرده ... و الان بجای صدای جنگودعوا و دادوبیداد زن قبلی صداهای دوستانهای از خانوم جدیدشان میآید ... زیادی دوستانه ... کلمه هم نهها !...صدا !!! ... الان احساسم شبیه یه بچه آفریقاییه فقیره که دست یک توریست عرب بستنی میوهای دیده باشه !!! ... حیف بستنی نیست دست عرب ؟؟؟ اینم دقیقاً همینطوره !!! ـ
نتیجهگیری منطقی : از صدای سخن عشق نشنیدم "گوه تر" !!!!ـ
نتیجهگیری غیرمنطقی :گیریم که من دریچه کولر اتاقخوابم را نبسته باشم !؟؟ دِ لامصب تو نمیفهمی زمستونی باید دریچه کولر اتاقخوابتونو ببندی ؟؟؟
پن : این ازدواجشون هم مدت زیادی دوام نخواهد آورد ... من تجربه نکردم ... ولی میدونم در زمان به این کوتاهی ، این زنش هم از این "صداها" به چیزی که میخواد نمیرسه
ـ
|
1 Comments:
سخته کامنت گذاشتن
چه جوری لینکه ادرسو می زارن؟؟
نخندیا
:(
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home