√
دیشب نگهبان بودم ... خوب نخوابیدم ... آنقدر که امروز میخواستم مرخصی بگیرم ... آما ( اما نه !... آمآ!!! ) برعکس انقده از شمال و جنوب وغرب و شرق شرق نزنی تو گوشم برو تو گلو ... اههم هم ! کار ریخت سرم که نگو و جالب اینکه کارای خودمو که انجام دادم هیچ ! به همکارم هم کمک کردم هیچ ! جو گرفته بود کار یکی دو نفر دیگه رو هم راه انداختم !!! و اصلاّ هم احساس خستگی نمیکردم هیچ ! در ازای یک بطر وتکا حاضر بودم برم توی برف عربی هم بیام وسط !!! ... !؟ ... حالا وتکاش جور شد راجع به اینکه عربی بلدم برقصم یا نه بحث میکنیم ... ـ بله من کشف کردم آدم "چلنج" پذیری هستم و نتیجه گرفتم که اگه بخوام همین همت و انرژی رو در درسهام هم داشته باشم باید به خودم بگم "یک عالمه درس هست که باید خوانده شود !" ... گفتم ... همچین با گفتن این جمله ضعف کردم و ولوشدم که نگو ... یالا حرفتو پس بگیر بابا ... آقا اشتباه شد ! ... دوباره حالمان بهبود یافت و آسمان آبی گشت و بلبلان به نغمهسرایی پرداختند و برفهای کوهستان به رودها جاری و تازشم هواشناسی هم گفت فردا هوای تهران گرم میشه !!! ... ـ
نتیجهگیری منطقی : اصلاً ربطی به سیستم عصب گفتاری یا ان.ال.پی نداره
نتیجهگیری غیرمنطقی : اصلاً هم قرار نیست درس بخوانیم ! ...نه! نه! نه! نازی نازی ! ... ـ ـهیـــــس !! میخوام سر روحیـم گول بمالـم!!!!!! ـ
√
خب! برم بیرون یه کیبورد برای کامپیوتر بخرم اینیکی دکمههاش خیلی سفت شده ! مممممم ... آهان یه جفت پوتین گرم و نرم هم میخوام این سوراخ شده دیگهههههه ... برم کارتریج رنگیم تموم شده یکی بخرم ... یکم خوراکی موراکی بخرم ! جانا! تک تک ! دسر زعفرون ! ... عرض کنم حالا فعلاّ همین ... ولی سردههاآآآآ... ! اصلاً ولش کن اینا ولخرجیه باید یکم به فکر پسانداز بود بله ! پسانداز ولی تغذیه مهمه و نباید ناچیز شمردش اینه که زنگ بزنم اون خوراکی موراکی رو بیارن !!!ـ
ـ
|
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home