Friday, June 8

There we go again ! ...







موضوع اینه که الان داشتم فکر می کردم که دارم کم کم به سی سالگی می رسم ... البته نه ! ... این اصل موضوع نیست ... حریم شخصی ندارم ... اتاقی که مشترک بین همه !!! ... دارم فیلم می بینم یکی میاد تو که از تو کمد لباسش رو برداره ... چند دقیقه بعد دوباره میاد ریش تراشش رو بزنه به شارژری که کلی سرو صدا راه میندازه ... بعدش شلوارش رو اتو کنه و اتو کلی پیس و پوس می کنه و من هنوز دارم سعی می کنم از فیلم لذت ببرم ... حالا اینجاست که به فکرم میاد چرا در این سن هنوز مستقل نشدم ؟؟؟ ... خب جواب ساده است چون الان سربازم و اگه سرباز نمیشدم کاری وجود نداشت و حتی نمیذارن از این مملکت برم و جای دیگه دنبال یک زندگی باشم آخه کشورهای زیادی هستن که افرادی با مدرک من رو به کار می گیرن و در عوض زندگی اجتماعی ... بعد این جمله به ذهنم میاد : خب منو نگه داشتین که اگه لازم شد براتون بجنگم ؟؟؟ من برای "شماها" نخواهم جنگید و در مورد خودم ... خودم چیزی برای از دست دادن ندارم ... طلاق پدرومادرم رو از من گرفت ... دوستانم نمی خواهند برای آنها بجنگم ... البته منظورم همون چندتا آدم با معرفتی هست که هنوز منو به خیلی چیزها نفروختن ... خدا می دونه بعد سربازی قراره چه کنم ... مثل همه جوانهای تحصیل کرده ایران آشنایانی دارم که کار برایم پیدا کنن ولی هنوز یکسال مونده ... و یکسال تو این کشور یعنی از این ستون تا اون ستونه که دیده نمیشه ... تا دیروز داشتم خدارو شکر می کردم و امروز انقدر ناشکر شدم چرا ؟؟؟ ... چون سربازم یا چون اتاق شخصی ندارم یا چون وقتی خواستم در جواب اون دختری که ایمیل زده بود و شمارم رو خواسته بود ، شمارم رو بدم دیدم روزها خونه نیستم و بعدش هم که میام جایی تو این خونه نیست که راحت با موبایلم صحبت کنم و هزارتا چیزه دیگه که مساویه با "من الان هیچی نیستم ، چه برای خودم و چه برای تو!" ... و حتی نمی توانم بیرون بزنم و در پارکی ، خرابه ای ، بیابونی اینهارو با یک فریاد بلند به آسمان ، کمرنگ کنم چرا ؟ چون تو این خونه ساعت 10 می خوان بخوابن و دیرتر اومدن من باعث بیدار شدن اونا ممکنه بشه ... اون طفلکا چه گناهی کردن که جور منو بکشن ؟ ... همینقدر که منو پذیرفتن و تامینم می کنن ... روزی که مهندسیمو گرفتم هیچوقت فکر نمی کردم کار به اینجا برسه ... روزی که دانشگاه قبول شدم فقط روزهای اوج آینده رو میدیدم ... روزی که به دنیا اومدم از همیشه عاقل تر بودم ، چون میدونستم چه خبره و برای همین زار می زدم !!! ... البته یه ذره هم تقصیر این موسیقیه غم انگیزیه که نمی دونم چرا بدون اجازه من گوشهام شنیدن !!ا






1 Comments:

Blogger Unknown said...

az jomleye " ruzi ke be donya umadam az hamishe agheltar budam ... " kheili khosham umad! jaleb bud.

Vali be haminesham khodaro shokr kon che basa ke Kofre nemat az kafat biroon konado ina :D

rasti bebakhshid chand vaght bud sar nazade budam, emtehanam nazdike :(( albatte umade budammaa, commment nashod ke bezaram :D

01:40  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home