Tuesday, February 12




خدا هم بی‌جنبه شده




تا میایم یه نفس راحتی بکشیم بگیم خدایا شکرت ، یک مصیبتی ظهور میکنه حتی اگه لازم باشه از توی سوراخ دماغ کرم گلدون یک ملکول ذزه ناشناخته بیاد بیرون و بره تو حلق یه بابایی که یه عطسه کنه که کل ساختمون روی سرم خراب بشه این اتفاق می‌افته !ـ
بدبختی اینه که اینطور مواقع میرم سراغ وبلاگ‌های بروبچز و متاسفانه اکثراّ آپ نکردن ... خصوصاّ اونایی که معمولاّ مطالب شاد می‌نویسن !!!ـ
...
اعصابم خورده چون این کشور هیچ منطقی توش حاکم نیست ! سربازی که از کشوی من دزدی کرده و ازش سیگار و موبایل گرفتن و همه میدونن عملی هست هنوز راست راست داره تو اداره ما راه میره و هیچکی نیست بگه خرت به چند من ؟؟؟ و درنهایت من با اینهمه کار همون کارت پایان خدمتی رو میگیرم که اون قراره بگیره !!! چه ارتشی به به ! جداّ میگم ؛ از ته دل دعا کنین کشوری بهمون حمله نکنه ... ـ
اعصابم خورده چون برای سومین بار سر همون موضوع دوباره همون حرفها رو با مسئول اداریمون تکرار کردم و طرف هم یول یول ! اصلاً انگار یادش نمیاد قبلاً همینارو شنیده و همینجوری ضایع شده ! و... ـ
...
اعصابم خورده چون فرمانده خنگم بخاطر اینکه پیش یک فرمانده دیگه کلاس بذاره ، منو فرستاده برم کامپیوتر اونارو تعمیر کنم ! یکی بگه بمنچه ! ... یکی بگه بتوچه !!! ـ
اعصابم خورده چون هنوز چندین ماه دیگه باید به این فرماندهان نفهم و فاقد سواد خدمت کنم که به ماها به چشم کارگر نگاه میکنن
...
دلایل دیگه‌ای هم هست که میذاریم برای دفعات بعد که اعصابمان خواست خورد بشود از آنها استفاده نماییم
...
خودمونیم بیکارین نشستین اینارو میخونین ؟؟؟

ـ
ـ

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home