Saturday, February 16




عاقلا از باد خزان در چمن دهر مرنج




الا ای خالق و ایزد منان
تو ذکر دائم طفلان و پیران
مگر تو نیز بیــکاری چنان من؟
که اینگونه گذاری سر بر سر من
چو دیـوانه ، عاقلی خمـــــوش بودم
به ارتش ؛ تیمسار شیر و من موش بودم
به چشم ، عاقل ، در سر دیوانه
نه عاقل و نه بهلول زمانه
نه دختر بازی نه چت نه دست درازی
نه روزه نه نماز نه حــاجـی بازی
نه چون محمود وبا زشت و هفت رنگ
نه چون یوسف زرنگ و خوش بر و رنگ
نه آگه ز عمق اقیانوس
نه موشک ، ماهواره نه اورانوس
نه بچه‌ سوسول و نه‌اهل پارتی
نه عصا قورت داده و نه لوطی
غلطی کردیم و گفتیم "خودایا!"ـ
پول می‌خوام ، خونه و از این قضایا
تا اینجا کاری اینترنتی داشتم
حساب ایگلد و پسوردی داشتم
زد و شد تحریم و تقی به توقی
ایگلد زد حساب رو صفر دروغی
گفتم میرم سربازی با امریه
هم مهندس هم سرباز و هم پولیه
اونم محمود وبا رید توش حسابی
بدون امریه رفتیم سربازی
حالا هی صبح تا شب پا می‌کوبیم
همی ما در هونگ آب می‌کوبیم
خدایا رحم نما به روز ختمش
تورم ، بی‌پولی و بیکاری بعدش
دگر خسته شدم از این اراجیف
نباشد به شعر ، پول در کیف
بروم من بخوابم که فردا روز
دوباره باید رفت با هزار سوز
دوباره پادگان و سرهنگ اسکل
از اون بدتر هزار سرباز کـ...خل
پادگانی ساکت و چهار دیوار
بر هر دیوار کلی سیم خاردار
برویم عاقلا که شاید در خواب
شویم صاحب ویلا و کلی اسباب
اصن نیست شاعری راه سلوکم
شاعری بس است آقا! بنده موچم



ـ


ـ

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home