Monday, October 1

من می‌خوام هر چی گل توی دنیاست بوکنم !!! ـ








دلم برای بک‌گراند قبلی پست‌هام تنگ شده ، ولی از یک طرف خیلی گرفته بود و دوستام مدام این مساله رو بهم یادآوری می کردن ( نیست اینیکی شاده و همینه که هست ! ) و از طرف دیگه این قالب رو هم می خوام عوض کنم و یک قالب دلبازتر بذارم ... این قالب برای اسمی مثل شب‌نویس خوبه !!! ـ

***

آقا ما هرچی می‌خوریم روزهه باطل نمیشه ! اونوقت اینا هی میگن میشه !!! ‌نمیشه ! تو پادگان هم که دیگه کم مونده سرهنگ هم باهامون بیاد بشینه مزه بزنه ( که البته یه میلی‌متر دیگه بهمون رو بدن با گوجه فرنگی و خیار ، عرقش رو هم میاریم ...! ) در آبدارخونه بازه و دوستان برای تناول و استقبال از افطار میروند و می‌آیند

***

امروز یادم افتاد مدت‌هاست عاشق نشدم ... نه نمی‌خوام عاشق بشم ، منظورم اینه که خیلی خوشحالم اگرچه این خیلی دروغ بزرگیه ! ـ

***

گاهی یه اهنگ چقدر آدم رو منقلب میکنه ... دیشب رفتم دویدن برای شب سوم و امروز دمبل زدم و می‌ترسم همینطور پیش بره تابلوم رو هم تموم کنم ... !!! می‌ترسم یه چیزیم شده باشه و خودم ندونم !!! مثل اون یارو که روزه نبود و خودش هم نمیدونست و ما وقتی بهش گفتیم پسر مگه روزه نیستی ؟؟؟ در حالی که با چشمای از حدقه در اومده و در حالی که نصف لقمه نون پنیرش از دهنش بیرون مونده بود و به ما نگاه می‌کرد سرشو پاین بالا می‌برد و می‌گفت " هوم م هوهوم !!! " ( یعنی " چرا به خدا !!! ")... بماند که بعد بیرون کردنش خودمون در رو بستیم و نون پنیر زدیم تو رگ ! ... به قول فانی ماه رمضان را بخاطر همین ناهارشه که دوست دارم !!! ـ

***

ـ نخیر ! شوخی شوخی می‌خوام برم بقیه تابلومو بکشم و قید رفتن به ایران‌زمین رو هم زدم ! ... اوضاع وخیم‌تر از چیزیه که فکر می‌کردم ... بماند که تصویری که در پادگان می‌کشیدم رو هم تموم کردم ... هر کی می‌دید می‌گفت "اینارو با دست کشیدی؟؟؟" دقیقاً نمیدونم منظورشون چی بود ولی به هرصورت با دست کشیده بودم ! ـ

***

الان دارم فکر می‌کنم چقدر کتاب هست که می‌خوام بخونم و چقدر فیلم هست که می‌خوام ببینم و چقدر رشته که می‌خوام تحصیل کنم و ... و چقدر زن خوشگل که می‌خوام ببوسم !!! ـ




0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home