Wednesday, September 12

خاطرات خوش است كه ميماند






در راستاي اهداف رشتي پسندانه تصميم گرفتم كه ديدار بيرون از منزل را نيز لغو نمايم تا هر چه بيشتر ، كمتر براي اين دوست رشتيم حرف در آيد ... هاله جان من دختر ها رو درك مي كنم ، اونا منو درك نمي كنن ! مثلاً در مورد اخير من نبودم كه اصرار به ادامه رابطه و تجربه آن موضوع داشتم ! اون اينطور خواسته بود و بعد كه من شرايط رو مهيا كردم به قول يه دوستي عشوه خركي اومد !!! ـ


ماه رمضان شروع نشده ولي به علت استقبال ، كليه ليوان ها و پارچ ها و ساير لوازم روزه خواري توقيف شده تا آخر رمضان ! البته فداي سرم چون ساعت خدمتي شده 8 تا 1 و تحمل 5 ساعت سخت نيست ! ... يك نكته جالب وجود داره ؛ بوي دود سيگار از زير در قفل شده كسي كه دستور جمع آوري ليوانها رو داده مياد ( شايد اينم مثل اون دوستمه كه سيگار ميكشيد ولي روزش باطل نميشد !!! ) ، و جالبتر اينكه اول صبح همه مي گفتن روزه دارن ولي وقتي شنيدن توي كيفم شكلات دارم و به كسايي كه روزه ندارن ميدهم ميل نمايند فهميديم هيچكس ... توجه نماييد : هيچكس ! .... روزه نداره !!! ... در محيط خدمتي اين حرف ها دروغ نيست بلكه مصلحته و همه ازش استفاده بهينه مي كنن ! و به اين ترتيب همگي در زماني مناسب و در محيطي دوستانه به تناول شكلات پرداختيم ... !!!ـ
ـ ... من ؟! ... چيزه ... آخه من معدم مشكل داره ! ... !!!ـ


احساس ميكنم اونقده بزرگ شدم كه ديگه وقتي خوابم مياد بجاي ديدن ادامه فيلم ميرم مي خوابم !!! ـ
امروز بعد از مدتها ! ( دو روز ) بعد از ظهر خوابيدم و چه خواب زيبايي و دوستم زنگ زد بيدارم كرد كه اومدم دنبالت بريم باشگاه رو پسند كنيم گفتم تو از طرف من نماينده تام الاختياري عزيزم تو پسند كني انگار من كردم ! بذار من بقيه خوابم رو ببينم praying ... اين مكالمه بدون خشونت و خونريزي به پايان رسيد

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home